مطالب بیان شده در این جلسه 👆👇
نهج البلاغة کلمه قصار 261
وَ قَالَ ع لَمَّا بَلَغَهُ إِغَارَةُ أَصْحَابِ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْأَنْبَارِ
فَخَرَجَ بِنَفْسِهِ مَاشِياً حَتَّى أَتَى النُّخَيْلَةَ
وَ أَدْرَكَهُ النَّاسُ وَ قَالُوا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ نَحْنُ نَكْفِيكَهُمْ
نخيله، جايى نزديكى كوفه در سر راه شام، كه لشگرگاه بود،
سربازان و داوطلبان جنگ در آنجا گرد مىآمدند
و سازماندهى مىشدند.
مظلوميّت امام على عليه السّلام
و درود خدا بر او، فرمود: (آن هنگام كه تهاجم ياران معاويه به شهر انبار، و غارت كردن آن را شنيد، تنها و پياده به طرف پادگان نظامى كوفه «نخيله» حركت كرد، مردم خود را به او رسانده، گفتند اى امير مؤمنان ما آنان را كفايت مىكنيم،
فَقَالَ مَا تَكْفُونَنِي أَنْفُسَكُمْ فَكَيْفَ تَكْفُونَنِي غَيْرَكُمْ
إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلِي لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا
وَ إِنَّنِي الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتِي
كَأَنَّنِي الْمَقُودُ وَ هُمُ الْقَادَةُ
أَوِ الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ
فرمود) شما از انجام كار خود درماندهايد! چگونه كار ديگرى را برايم كفايت مىكنيد؟ اگر رعاياى پيش از من از ستم حاكمان مىناليدند، امروز من از رعيّت خود مىنالم،
گويى من پيرو، و آنان حكمرانند،
يا من محكوم و آنان فرمانروايانند.
فلما قال ع هذا القول في كلام طويل قد ذكرنا مختاره في جملة الخطب تقدم إليه رجلان من أصحابه
فقال أحدهما إني لا أملك إلا نفسي و أخي فمر بأمرك
يا أمير المؤمنين ننقد له فقال ع وَ أَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيد
وقتى سخن امام در يك سخنرانى طولانى كه برخى از آن را در ضمن خطبههاى گذشته آورديم، به اينجا رسيد. (دو نفر از ياران جلو آمدند و يكى گفت: من جز خود و برادرم را در اختيار ندارم، اى امير المؤمنان فرمان ده تا هر چه خواهى انجام دهم، امام فرمود) شما كجا و آنچه من مىخواهم كجا؟!
97 و من خطبة له ع في أصحابه و أصحاب رسول اللّه
أصحاب علي
وَ لَئِنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ
عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ رِيقِهِ
أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَيَظْهَرَنَّ هَؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكُمْ وَ لَكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقِّي
(پس از جنگ نهروان در نكوهش لشكريان خود در سال 38 هجرى، كه براى نبرد نهايى با معاويه سستى مىورزيدند ايراد كرد)
اگر خداوند، ستمگر را چند روزى مهلت دهد،
از باز پرسى و عذاب او غفلت نمىكند،
و او بر سر راه، در كمين گاه ستمگران است،
و گلوى آنها را در دست گرفته تا از فرو رفتن آب دريغ دارد.
آگاه باشيد! به خدايى كه جانم در دست اوست، شاميان بر شما پيروز خواهند شد، نه از آن رو كه از شما به حق سزاوارترند.
بلكه در راه باطلى كه زمامدارشان مىرود شتابان فرمان بردارند.
و شما در گرفتن حق من سستى مىورزيد،
وَ لَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِهَا
وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتِي
اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا
وَ دَعَوْتُكُمْ سِرّاً وَ جَهْراً فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا
و هر آينه، ملّتهاى جهان صبح مىكنند در حالى كه از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشتند،
من صبح مىكنم در حالى كه از ستمگرى پيروان خود وحشت دارم. شما را براى جهاد با دشمن بر انگيختم، امّا كوچ نكرديد، حق را به گوش شما خواندم ولى نشنيديد، و در آشكار و نهان شما را دعوت كردم، اجابت نكرديد، پند و اندرزتان دادم، قبول نكرديد.
أَ شُهُودٌ كَغُيَّابٍ وَ عَبِيدٌ كَأَرْبَابٍ
أَتْلُو عَلَيْكُمْ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا
وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا
وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلِي
حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ
وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ
أُقَوِّمُكُمْ غُدْوَةً وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً
كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوِّمُ وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ
مُتَفَرِّقِينَ أَيَادِيَ سَبَا ضرب المثل است، سبأ پدر اعراب يمن بود كه ده پسر داشت، قبل از جنگ آنها را در طرف راست و چپ خود قرار داد تا با نظم خاصّى بجنگند، امّا وقتى جنگ شروع شد همه فرار كردند و پدر را تنها گذاشتند از آن پس« تفرّقوا ايادى سبأ» ضرب المثل شد.
💥💥 ادامه 👇👆