🔰
جریان سقیفه و اتفاقات بعد از آن
✍ مردم برای خواندن نماز در مسجد جمع شدهاند، امیرالمومنین(ع) وارد مسجد میشود؛ همه تعجب میکنند، او که قسم خورده بود تا قرآن را ننویسد از خانه خود خارج نشود.
حضرت بعد از ورود به مسجد شروع به سخن میکند و خطاب به مردم فرمود:
🍃«ای مردم، من در این مدت، مشغول نوشتن قرآن بودم، نگاه کنید، این قرآنی است که من نوشتهام، من به تفسیر همه آیههای قرآن آگاه هستم، چرا که از پیامبر(ص) در مورد همه آنها سوال کردهام».
👈🏻عمر از جا بر میخیزد و میگوید:
ما نیازی به قرآن تو نداریم.
علی قرآن را که نوشته است به خانه بر میگرداند.
👈🏻 قبایل مختلف با خلیفه بیعت کردهاند، ولی هنوز کسی از بنیهاشم برای بیعت نیامده است، از این سو خلیفه با گروهی به خانه عباس میروند، تا وی را با خود همراه کنند، اگر وی بیعت کند بقیه بنی هاشم نیز بیعت خواهند کرد،
👈🏻 ابوبکر خطاب به عباس میگوید: «بعد از وفات پیامبر(ص) مردم منرا به عنوان خلیفه او انتخاب کردند و من هم این مقام را قبول کردم، شنیدهام که یک نفر میخواهد میان مسلمانان اختلاف بیاندازد. ای عباس! چقدر خوب است تو هم مانند بقیه مردم با من بیعت کنی. اگر تو این کار بکنی من قول میدهم که بعد از خود، تو را به عنوان جانشین معرفی کنم».
👈🏻 عمر رشته سخن را به دست گرفته و خطاب به عباس میگوید:
«ای عباس، ما نمیخواهیم در میان مسلمانان اختلاف بیافتد، ما نمیخواهیم کسی تو را به عنوان شخص تفرقهانگیز بشناسد».
👈🏻 عباس در جواب خلیفه میگوید:
«اگر مردم تو را انتخاب کردند، آیا ما بنیهاشم از این مردم نبودیم، آیا ما حق رأی دادن نداشتیم؟ ای ابوبکر! مگر این خلافت ارث پدر توست که به هر کس میخواهی میبخشی!؟»
خلیفه همراه با دوستانش بدون خداحافظی از خانه بیرون میروند.
👈🏻 شب فرا رسیده است، و امیرالمومنین به همراه فاطمه و حسنین(ع) برای هدایت مردم تلاش میکنند. آنها درِ خانه یکی از انصار را میزنند.
صاحب خانه با خود میگوید که این وقت شب کیست که در خانه ما را میزند؟ او سراسیمه بیرون میآید. و اهل بیت رسولخدا(ص) را میبیند.
🖤 فاطمه(س) با او سخن میگوید:
- آیا تو به یاد داری که در غدیر خم با علی(ع) بیعت کردی، آیا به یاد داری که پدرم او را به عنوان جانشین و خلیفه خود معین کرد؟
ـ آری، ای دختر رسول خدا.
ـ پس چرا پیمان خود را شکستی؟
ـ اگر علی، زودتر از ابوبکر خود را به سقیفه میرساند ما با او بیعت میکردیم.
ـ آیا میخواستی علی(ع) پیکر پیامبر(ص) را به حال خود رها کند و به سقیفه بیاید؟
او به فکر فرو میرود، و از کار خود اظهار پشیمانی میکند.
👈🏻 امیرالمومنین(علیهالسلام) به وی میفرماید:
«وعده من و تو، فردا صبح، کنار مسجد، در حالی که موهای سر خود را تراشیده باشی».
آن شب امیرالمومنین و فاطمه(ع) از سیصد وشصت نفر دیگر نیز پیمان میگیرند، تا پای جان خود از حق دفاع کنند. وقت اذان صبح است، امیرالمومنین(علیهالسلام) به مسجد میرود، تا به همراه افرادی که دیشب میثاق همراهی بستهاند، مسیر تاریخ اسلام را به راه صحیح خویش باز گرداند. ولی تنها چهار نفر در کنار مسجد منتظر حضرت هستند؛ آنان «سلمان» ، «مقداد» ، «عمار» و «ابوذر» بودند.
و این داستان ادامه دارد....
btid.org/fa/news/87201
💠اندیشه تشیع:
♨️
@kalamema 👈