هدایت شده از اندیشه تشیّع
🔰 لحظات سختی که بر آل الله گذشت! ✍ عمر جلو می‌آید و شعله آتش را به هیزم می‌گذارد، آتش شعله می‌کشد، در خانه نیم سوخته می‌شود. عمر جلو می‌آید و لگد محکمی به در می‌زند. صدای فاطمه بلند می‌شود، میخ در که از آتش داغ شده است در سینه فاطمه فرو می‌رود. فریاد فاطمه در فضای مدینه می‌پیچد: «پدر جان! یا رسول‌الله! ببین با دخترت چه می‌کنند». 🥀 فاطمه به کنار دیوار افتاده است، عمر با یارانش وارد خانه می‌شوند، خالدبن ولید شمشیر می‌کشد، تا فاطمه را به قتل برساند. شاید وی نیز در تلاش است که انتقام خون پدرِ خویش را از امیرالمومنین(علیه‌السلام) بگیرد. ناگهان امیرالمومنین(علیه‌السلام) با شمشیر به جلو می‌آید. خالد تا برقِ شمشیر وی را می‌بیند، شمشیر را رها می‌کند. 🖤 امیرالمومنین(علیه‌السلام) گریبان، عمر را می‌گیرد، و به زمین می‌زند، و با مشت‌های خود به بینی و گردن وی می‌کوبد، همه وحشت‌ کرده‌اند، کسی جرأت دفاع از مشاور ابوبکر را ندارد. همه می‌دانند، امیرالمومنین(علیه‌السلام) کیست؟ امیرالمومنین(علیه‌السلام) شخصی است که قلعه خیبر را از جا کنده است، او عمربن عبدود را در جنگ خندق از دم تیغ گذرانده است. ◾️ناگهان امیرالمومنین(علیه‌السلام) دست از زدن، عمر می‌کشد، به فکر فرو می‌رود، یاد زحمات رسول خدا(صلی‌الله‌علیه‌وآله) برای برپایی اسلام می‌افتد، حال اگر عمر را بکشم، زحمات پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) هدر می‌رود، و جنگ داخلی در جامعه اسلامی آغاز می‌شود. ناگاه صدای شنیده می‌شود: «ای عمر! پیامبر(صلی‌الله‌علیه‌وآله) از من پیمان گرفت که در مثل چنین روزی صبر کنم. اگر وصیت ایشان نبود، تو هرگز جرأت نمی‌کردی، وارد این خانه شوی». 🔥هوادران خلیفه، با شمشیرهای برهنه، به سوی امیرالمومنین(علیه‌السلام) می‌آیند. عمر که اکنون از دست علی(علیه‌السلام) رهایی یافته است. دستور می‌دهد که ریسمان به گردن وی بیاندازند، و وی را به سوی مسجد برای بیعت ببرند. این داستان ادامه دارد...... btid.org/fa/news/87644 💠اندیشه تشیع: ♨️ @kalamema 👈