یه جانباز شیمیایی میگفت : یه روزیکی ازرزمنده هابااین شیرینی کشمشی ها اومد و گفت که خانومم بارداره وداره بابامیشه
خیلی ذوق داشت وخیلی منتظر بود
ولی قبل تولد اون بچه شهید شد و حالا چند تاازرفیقاش هرسال عیدمیان به اون بچه سر میزنن
اون بچه منم که حالاکلی عموی با معرفت دارم 😊
"آقازاده"