وَ أَسْرَعَ فَرَسُکَ شَارِداً وَ إِلَی خِیَامِکَ قَاصِداً مُحَمْحِماً بَاکِیاً فَلَمَّا رَأَیْنَ النِّسَاءُ جَوَادَکَ مَخْزِیّاً وَ أَبْصَرْنَ سَرْجَکَ مَلْوِیّاً بَرَزْنَ مِنَ الْخُدُورِ لِلشُّعُورِ نَاشِرَاتٍ وَ لِلْخُدُودِ لَاطِمَاتٍ وَ لِلْوُجُوهِ سَافِرَاتٍ وَ بِالْعَوِیلِ دَاعِیَاتٍ وَ بَعْدَ الْعِزِّ مُذَلَّلَاتٍ وَ إِلَی مَصْرَعِکَ مُبَادِرَاتٍ و اسبت رمیده گریخت و روی سوی خیمه هایت نهاد و با صدا در گلو گرداندن، ناله می‌کرد و چون زنان اسبت را بس ضربه خورده و آسیب دیده یافتند و زین آن را کج شده دیدند، از خیمه‌ها برون دویده و موهای خود کشیدند و بر صورتهاشان سیلی زدند و نقاب از چهره هاشان گشوده شد و شیون کنان تو را فرا می‌خواندند، و پس از عزتمندی فروافتاده و خوار گشتند و بیخود از خود، به سوی محل بر زمین افتادنت دویدند.