#تاریخ
در یکی از روزها نواب تصمیم گرفت برای بازدید آن عده از طلاب مدرسه ی سلیمان خان که به دیدنش رفته بودند، از آن مدرسه دیدن کند. من از شنیدن این خبر خیلی خوشحال شدم.
#نواب در چشم ما نماد قهرمانی و مقاومت اسلامی بود.ما میدانستیم که نواب برای خود یاران و تشکیلاتی دارد که دژخیمان و گردنکشان حکومت را به وحشت انداخته است.
در مدرسه حجره ی بزرگی بود که به آن «مدرس» میگفتند؛ آن را رفت و روب و مرتب کردیم و در انتظار ساعت موعود ماندیم.
در ورودی مدرسه باز شد .چشم من در میان آنان در جست و جوی نواب بود، که در ذهن خود از او تصویر مردی تنومند و بلند قامت داشتم؛ اما به جای چنان مردی که در تخیلم بود، مردی لاغر و کوتاه قد را دیدم که عمامه ای سیاه بر سر داشت و چهره اش بشاش بود و هرکه را میدید، با گشاده رویی برخورد میکرد و به او سلام میداد. اگرهم به یک نفر سید» برمیخورد، میگفت: پسرعمو! سلام علیکم. با خود گفتم: عجب! نواب صفوی که رژیم شاه را گیج و حیران کرده، این است ؟!
در واقع، از وقتی چشمم به این مرد افتاد، دیدم با تمام احساسم مجذوب اویم و از ژرفای قلب او را دوست میدارم
مدرس پر از جمعیت شد.نواب آنجا ایستاد و سخنرانی کرد؛ درباره ی اهدافش صحبت کرد و مردم را به
#شهادت_طلبی در راه یاری اسلام و اعتلای آن ترغیب نمود.سخنانش در روحم موج میزد و احساساتم را شعله ور میساخت و مرا به سوی چشم اندازهای قدرت و عزت اسلام میکشاند.
خون دلی که لعل شد|سید علی خامنه ای
🌱
@sadriion_ir