پیشونی بندها رو با وسواس زیر و رو می‌کرد… پرسیدم: دنبال چی می‌گردی؟ گفت: سربند یا زهرا! گفتم: یکیش رو بردار ببند دیگه، چه فرقی داره؟ گفت: نه! آخه من مادر ندارم…