وقتی پزشکیان در خوانش از روی برگهها تمرکزش رو از دست داد و لحظاتی گرفتار تپق و سهولسان شد، گل از گل بعضی چهرهها شکفت و پوزخند زدند اما آقا با نگاه آرامش با او همراهی کرد و وقتی پزشکیان داشت به آقا و مردم قول میداد با دعای زیرلب بهش قوت قلب داد...
پدر و بزرگتر یعنی همین