#گپ_روز
#موضوع_روز : «ثرومندترین انسانهای زمین»
✍️ تکیه داده بودم سرم را به ضریح!
مگر جای امن دیگری هم هست برای اینکه قدرت تمام روزت را بگیری و به سراغ کار و بار الکیات بروی؟
الکی است دیگر همه کارهای ما!
اصل کار همین لحظههاییست که به تمرین و تلقین عاشقی میگذرد بلکه یک روز این دل بیصاحب ما هم، صاحبدار شود، عنصردار شود، وزندار شود، سنگین شود...
• در همین فکرها بودم که صدای مناجاتی توجهم را جلب کرد !
لهجه اش را نمیشناختم ولی معنای جملاتش را تشخیص میدادم.
داشت میگفت: دل من تکه تکه شده آقا!
برای برگرداندن آرامش قلب من، امروز و فردا نکن.
من حاجتم را آوردهام و بدستان تو سپردهام، برای پر کردن دستان من امروز و فردا نکن! و ....
• نگاهش کردم، دیدم کم و زیاد انگار حوالی ۷۰ سال دارد، لباسهایش انگار به پوشش اهل بلوچ نزدیک بود. گوشهای نشسته بود و دستانش را در شبکههای ضریح گره کرده بود و به قدری زیبا مناجات میکرد که دل هر شنوندهای را میبُرد.
• نگاهش کردم و نگاهم کرد. گفت : التماس دعا،
زانو زدم کنارش و گفتم: چشم، محتاجیم به دعای شما!
خوش بحال شما و خوش بحال من که این صدا را میشنوم، اگر کمکی غیر از دعا از من برمیآید درخدمتم.
ناگهان تند شد و گره دستش را در شبکههای ضریح محکمتر کرد و گفت؛ نخیر!
من صاحب دارم، او خودش میداند درد مرا و درمانش را هم بلد است.
من نیاموختهام حاجتم را جز نزد صاحبانم ببرم.
• فقط تماشایش کردم با لذّت و با خودم گفتم: بنازم به این عشق، و بنازم به غیرت شما.
من که سهل است، همهی دنیا باید اینجا نزد شما زانو بزنند.
خدا اولیائش را از میان موحدانی انتخاب میکند که غیرتشان اجازه نمیدهد گره دین و دنیایشان را جز به دست مولای خود بسپارند.
با اینکه شرمندگی تمام جانم را گرفته بود اما شاد بودم نمیدانم چرا...
رفقای خدا چقدر همه چیز تمامند!
🌱الـٰلّهُمَ؏َجــِّلِلوَلــیِّڪَاَلْفــَرَجْ🌱
https://eitaa.com/saeedazizee