❁﷽❁ ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ با اذن صاحب الزمان / بریم سراغ یک پدر یک پدری که رو دلش / نشسته داغ یک پسر جوونی که به تنهایی / برا خودش یه لشکره خَلقاً وخُلقاً شبیهِ / جدّ خودش پیمبره علیِ اکبر حسین / عشق بنی هاشمیون با قد و بالای رشید /دل برده از پیر و جوون اومد به محضر پدر / تا اذن میدون بگیره تا با رشادت علی / پدر کمی جون بگیره با اولین حرف علی / اجازه داد به اکبرش اما با آه و حسرتی / می چرخید هِی دور و برش عشق تموم پدرا /دیدن بچه هاشونه دیدن قد و بالاشون /تمومی دنیاشونه بغل گرفت علی رو گفت / الهی من فدای تو بیا جلو چشم بابا / یه چن قدم راه برو سخته برای هر پدر / از پسرش دل بکَنه برای قربونی اون / دل و به دریا بزنه فرستادش به خیمه ها / برا وداع آخرش لحظه ای چشم برنمیداشت / از رُخ ماه پسرش گرفته بودن دورشو / تمومی اهل حرم عمه میگفت فدای اون / قامت رعنات پسرم صدای تکبیر و دَمِ /«وَاِن یَکاد» خواهراش پیچیده بود تو خیمه و / دست به دعا بودن براش گریه و بی قراریا / شروع شد از رفتن او حال و هوای یوسفی / گرفته پیراهن او تا که غزال هاشمی /گرفت رضایت ولی پاشو گذاشت تومعرکه / نایب احمد و علی می گفتن انگار دوباره / احمد مختار اومده یا انگاری شیر خدا / حیدر کرّار اومده صدای نعره علی / دشت و به لرزه درآورد صوت رجزخوانی اون / تمامیِ دلا رو برد دلش جلا گرفته بود / با مدد و اِذن علی وقتی که گفت منم علی / اِبنِ حسین بن علی با گفتن نام علی / داغی کشید به سینه ها افتاده بود به یادشون / گذشته ها و کینه ها نبرد جانانه او /دل پدر رو برده بود اکبر شو دست خدا/یِ اکبرش سپرده بود سوزعطش گرفته بود / جون علی رو دم به دم صدا می زد یا ابتا / نذار که تشنه جون بدم پدر میگفت دووم بیار / فدای سوز جگرت کنار کوثر توو بهشت / منتظره پیمبرت زبون به کامت میذارم /تا که ببینی پسرم خشکیده از سوز عطش /من از تو هم تشنه ترم ضربه هایی که خورده بود / گرفته بود تاب وتبش لحظه به لحظه خون می ریخت /به روی چشم مَرکبش همین سبب شد ببره /علی رو سمت دشمن و دورشو گرگا بگیرن / پاره کنن پیرهن و هرکی تودستش هرچی داشت / می زد به پیکر علی پاره شد اعضای تنش / شکافته شد سر علی یه وقت صدا زد ابتا / برس به داد پسرت بیا ببین نقش زمین / شده جوون پرپرت رسید به مقتل علی /با هول و سرعت ، شَه دین خودش رو از رو مرکبش / با زانو انداخت رو زمین فاصله ای نمونده بود / ولی چرا نمی رسید خودش رو با چه زحمتی /رو زانوهاش داشت می کشید رسید به جسمی که دیگه / چیزی ازش نمونده بود با خود می گفت مگه علی /تو رَجَزاش چی خونده بود؟ که کینه و بغشونو / نشون دادن رو این بدن نشون دادن که کوفیان /بی رحمی رو خوب بلدن تموم اعضای تنت / پخشه توو دشت کربلا این تن نامرتب و / چطور جمعش کنم ،خدا غریبونه صورتشو / گذاشت روصورت علی بلند شو از جا پسرم / یاوَلَدی یاوَلَدی جوابمو بده علی /منو "بابا "صدا بزن رحمی به حال من بکن / عزیز پاره پاره تن بس که صدا زد "وَلَدی" / رو پیکر افتاد حسین دُور و برش لشکریان / گفتن که جون داد حسین سخته برا هر پدری/ ببینه داغی این چنین وسخت تر اینکه خودش / جمعش کنه از رو زمین عباشو از رو دوش خود/ با/گریه برداشت حسین پیکر پاره پاره رو / لای عبا گذاشت حسین رو کرد به سمت خیمه ها / بیاین جوانان حرم نمیتونم به تنهایی /علی رو خیمه ببرم لای عبا آوردنش / پیکر پاره پاره رو سپردنش دست حرم / این تن پرستاره رو ─‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅❃༅࿇༅═‎─‌ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) لینک کانال اشعاردرایتا👇 https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047