(بسم الله النور) ─‌‌‌‌‌‌‌┅═‎‌‌‌‌‌‌┅═‎┅═‎‌‌‌‌‌‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅═‎┅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ می گیـــرد از جفای زمین، قلب آسمان افتــاده ماه در وســط حجره نیمه جان می ســوزد از فراق پدر قلب عســکری می بارد از دو چشم فلک اشک بی امان از زهر کینه می کشد آه از نهاد خویش پر میکشد به عرش خدا شاه اِنس و جان از غربتش نشسته به دریای خون ، فلک همـــناله با امام حســـن ، کل عرشــیان شمــس دهم شبانه به معراج می رود صد قافله دل است به دنبال او روان برپا نمــوده است بر او خیــمهٔ عــــزا رخت عــزاست بر تن بانوی قد کمــان با اشــک و آه و گریهٔ مــادر در این عزا حور و مَلَک شدند عزادار و روضه خوان با هــر "بُنَـیَّ" گفتن خود می زند گریز تا دشت کربلا و ســـر و خنــجر سَـنان غربت شده ست قسمت گلهای فاطمه تا آخــرین گلـش بشود منجیِ جهــان چیــزی نمانده پردهٔ غیــبت بیفتــد و رخســـار آفتــاب حقیقت شود عیــان صــاحب عزای روضـــهٔ اولاد فاطمـه! وقت ظهور توست بیا صاحب الزمان! ─‌‌‌‌‌‌‌┅═‎‌‌‌‌‌‌┅═‎┅═‎‌‌‌‌‌‌┅‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌┅═‎┅═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ ✍رقیه سعیدی (ڪیمیا) ۱۴۰۲/۱۰/۲۴ کانال اشعار ایتا JOin↶ https://eitaa.com/joinchat/1259143275Ce3f7c12047