نماز عاشقی در نگاهم شور و غوغا می کشم ابر در آغوش دریا می کشم هر چه آزاری دلم را بی دلیل باز تصویر مدارا می کشم یار تنها هست و من هم مثل یار عشق را تنهای تنها می کشم می روم تا معبد زرتشت عشق در دلم ، نور اهورا می کشم نیل را با آبهای بیکران در صلابت ، مثل موسا می کشم در حریم مریمستان غزل ماه رخسار مسیحا می کشم نان و خرما و سکوت کوچه را با زلال اشک مولا می کشم جمعه میخوانم نماز عاشقی ماه و محراب و مصلا می کشم در غروب جمعه های انتظار عکس آقا را چه زیبا می کشم می کنم تا یاد از سلطان عشق پیکری بی دست و بی پا می کشم در غروب غربت احساس و اشک ماه را بر دوش دریا می کشم لاله ها گردند تا سیراب از آب گاه دریا ، گاه سقا می کشم اشک را در جام خونین شفق بیقرارم، نا شکیبا می کشم کربلا را در درون قاب ذهن آه و فریاد و خدایا می کشم می کشم گهواره ای با خون دل نوگلی بر دست بابا می کشم کودکی را در خرابه، مثل ماه یا سری سرور به سرها می کشم نیستم نقاش خوب و ماهری آنچه را می دانم آن را می کشم مثل صائم شاعر آیینه ها عشق را زیبای زیبا می کشم