‍ آن که از سوز درون عاشقان آگاه نیست در حریم حرمت جانانه اورا راه نیست مست باید از شراب یاد جانان بود وبس زانکه می در جام هستی گاه هست وگاه نیست پیش بی مهران چرا باید برم دست نیاز دستگیر عاشق افتاده جز آن ماه نیست آتشی سوزنده در کانون جان عاشق است تا نگویی در بساط پاک بازان آه نیست پای مارا گر چه در زنجیر عزلت بسته اند دست ما از دامن مهر آفرین کوتاه نیست شیخ وزاهد را چه خوانم من که حافظ گفته است زاهد ظاهر پرست از حال ما آگاه نیست آن که شد سرمست صائم از شراب یاد دوست غافل از خود باشد و در فکر مال و جاه نیست ✍ صائم کاشانی کانال اشعار صائم کاشانی @saemkashani