" کاشان من " برف بارد بر سرم ،پاییز دوران من است این سپیدی گو که در کار زمستان من است پشت پرچین نگاهت ،باغسار زندگی ست و آنچه می ریزد تو را بر شانه ،سامان من است گر چه از دام غزل هستی گریزان ای غزال یاد تو در خانه ی دل ،باز مهمان من است گر چه از چشم تو افتادم به سان موج اشک باز می بینم که چشمانت ،غزلخوان من است در بیابان طلب ،مجنون ترین عاشق منم زان که صدها لیلی آشفته ،حیران من است نور حکمت می تراود زان نگاه مهربان مشرق اندیشه ،در چشمان لقمان من است هر که با موران نشیند ،می شود شاه سبا دور هر کس باشد از نخوت ،سلیمان من است گر تهی کردم کنون پیمانه را بر من مگیر آنچه باقی هست و پا بر جاست ،پیمان من است ای زلیخای تغزّل ،بی قراری تا به چند؟ یوسف مصر معانی ،ماه کنعان من است پایتخت شاعران ،تهران اگر باشد چه غم؟ در سخن بی مثل و بی مانند کاشان من است صائم کاشانی تابستان 1383 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‏✳کانال اشعار صائم کاشانی👇🏻 @saemkashani