پس آنگه امین خدا جبرئیل بگفتا که ای کردگار جلیل کیانند آیا به زیر کسا که بر ماسِوایند میر و کیا جواب آمد از مصدر عزّ و شان به جبریل کی جبرئیلا بدان که زهراست با باب و با شوی او و با هر دو فرزند دلجوی او گر این پنج ما را نبودند یار نه شش بود و نه هفت و نه سه ، نه چار نمی‌بود بودِ نُه افلاک را نه بودِ تو و خیل املاک را چو جبریل واقف شد از سرّ هو بخاطر خلیدش مر این آرزو که یا ربّ چه باشد گر این بینوا نوا یابد از قرب اهل کسا دهی اذنم از فضل و جود و کرم دل پر ز اندوه شاد آورم به اعزاز و اجلال این پنج تن که سازی مرا سادس انجمن بفرمودش ایزد برو سویشان ولی خود مرو سویشان بی‌نشان تو از ما نشانی به همراه بر که تا سوی ایشان شوی راهبر به یک سو بنه رأی و تدبیر را نشانی بر آیات تطهیر را پس از ما رسان بر رسول انام هزاران درود و هزاران سلام که ما را خدایی به کام از شماست ازل تا ابد بر دوام از شماست زخلق مه و مهر و عرش بلند تو مارا غرض ای شه ارجمند رسید و رسانید بعد از سلام پیام خدا پس طلب کرد کام سری از پی اِذن بر خاک سود زبونی و پستی و پوزش نمود گرفت اذن و شد در کسا جبرئیل به یک گوشه پنهان چو عبد ذلیل خدایی که می‌جست در لامکان عیان دید در زیر آن طیلسان پس آنگه خداوند این نُه قباب علیِّ ولیّ لایق این خطاب بپرسید از پادشاه رسل که این انجمن را چه باشد نزل پس آنگه بگفت آن رسول مجید به حق کسی کو مرا برگزید به حقی که حقش مرا از ازل بداد اصطفی تا ابد بی زلل به هر محفلی باشد این گفتگو شود رحمت حق در آنجا فرو سِتِغفار گویان ملایک همه به بزمی که دارند این همهمه زبان خدا پس سرود این سخن که خود رستگارند یاران من رسول خدا بار دیگر بگفت دُرِ این سخن را دگر بار سُفت به هر جا شود ذکر این ماجرا ز حقّ هست هر حاجت آنجا روا به بزمی کزین بزم یاد آورند دل پر ز اندوه شاد آورند دگر باره گفت آن زبان خدا که ما رستگاریم و یاران ما حدیثی به یاد آمدم سوزناک ز کرب و بلا و از آن جانِ پاک به یاد آمدم قصّه‌ ای جانگزا ز سلطان دین خامسِ این کسا چو در کربلا شد بر او کار، تنگ ز بیدادِ آن قومِ بی نام و ننگ پس آن حجّت از بهر قوم عَنود  به اتمام حجّت زبان برگشود که من خود، یکی هستم از آن کسا که اهلش به پاکی ستوده خدا من استم از آن خمسه ی بی بدیل که سادس بر آن خمسه شد جبرئیل منم آن که پیغمبر پاک زاد  مرا، بر سر دوش خود، می نهاد همی گفت آن خسرو خافقین حسین از من است و منم از حسین گر از من نباشد شما را قبول بپرسید از اصحاب خاص رسول شنیدند و دیدند و بشناختند به روی خدا ، تیغ کین آختند کشیدند بر روی حق، تیغ کین بکشتند دین و امام مبین بکشتند تهلیل و تکبیر را مخاطب به آیات تطهیر را نمودند دانسته او را شهید که ماییم محکومِ حکم یزید «وفایی» از این ماجرا خون گِری بر آن شاه لب تشنه جیحون گِری دیوان آخوند ملا فتح الله شوشتری (وفایی) ✅ @d_mr_Fereydooni