@safiran_shohadaa علی اصغر زیاد بخوابم میاد یکبار بخوابم اومد اومد دنبالم که بریم امامزاده صالح دیدمش گلایه کردم کجایی گفت منو دوستام پیش هستیم نگران نباش یکبار هم ماه رمضان سال گذشته ظهر بعد نماز اومد تو خوابم گفت پاشو حاضر شو دعوت شدی با هیجان بیدار شدم کسی را ندیدم همانطور که صدا میزدم علی اصغرم مادر جان دیدم زنگ در بصدا در امد گفتم بله گفت منزل شهید کریمی گفتم بله. دعوتنامه برای افطار تالار. دشت بهشت دعوتنامه را گرفتم گفتم خدایا شکر منو زودتر علی اصغر دعوت. کرد