" یا رحمان " از دوران کرونا و کلاس اول پشت دستگاه ها شروع شد.نه تجربه مادری برای کلاس اول را داشتیم نه تجربه کلاس برخط(آنلاین ) نه تجربه کرونا و ترس و وحشت هایش را.شاید این شد که اسم بچه ها را حفظ شدیم از بس کلاس وسط اتاق هال و آشپزخانه بود😢 و نمی دانم از کی آنقدر رفیق و صمیمی شدیم که دیگر خواهر هستیم. بعد از جلسه مادران مدرسه یکهو پیشنهاد باهم بودن به مذاق همه خوش آمد و رفتیم جای دنجی پیدا کنیم و کمی با خیال راحت ، سری به دلخوشی های نوجوانی بزنیم. رفتیم لابلای قفسه های کتاب با بوی قهوه و چای.☕️📚 هنوز جاگیر نشده بودیم که یک گروه مادر دیگر هم آمدند با این تفاوت که آنها جوان تر بودند و یکی یک دانه پسر و دختر نوپای ذوق زده کنارشان جست و خیز می کرد. ما گفتیم و خندیدیم و از رژیم و پا درد و درس بچه ها نق زدیم و آنها لقمه های کوچک کیک در دهان کودکان فراری می گذاشتند و در مورد یک فعالیت اجتماعی مادرانه برنامه ریزی می کردند.یک آن فکر کردم واقعا بین ما چند تا کودک نوپا کم نیست ، که بخندند و شیرین زبانی کنند؟؟؟ چقدر خوب می شد در کنار مادرانه هایمان خلوت هایی داشته باشیم تا اینقدر زود از حضور بچه ها کنارمان خسته و کلافه نشویم.کاش اصلا یکطوری مادری کنیم که هم برای خودمان فرصت و امکان رشد فراهم کنیم هم فرزندانمان!! کجا کارمان غلط بوده که در ۴۰ سالگی با یکی دوتا فرزند بازنشسته شده ایم!!! واقعاخیلی زود و کم نیست؟؟؟؟😔 باماهمراه باشیددر👇 https://eitaa.com/safirannejat313