هم چنین از همین کتاب از قول عمر بن شبّة از ابوقبیصة روایت کرده، وقتی پیامبر - صلی الله علیه و آله - وفات یافتند و آن جریانات در سقیفه رخ داد، علی - علیه السلام - به این شعر تمثیل نمودند: -. شرح نهج البلاغه ۲: ۵ -  - انسان‌هایی شدند که هر چه می‌خواهند می‌گویند، و زمانی که زید سرگرم گرفتاری هایش می‌باشد، طغیان می‌کنند. -. الإمامة و السیاسة ۱: ۱۹ -  و نیز گفته است: زبیر بن بکار از محمد بن اسحاق روایت کرده که وقتی با ابوبکر بیعت شد، افراد قبیله تَیم بن مرّة به خود بالیدند. همه مهاجران و بیشتر انصار به یقین می‌دانستند که بعد از پیامبر - صلی الله علیه و آله - علی - علیه السلام -صاحب امر [خلافت] می‌باشند. و فضل بن عباس گفت: ای گروه قریش! و به خصوصاً ای قوم بنی تیم! شما خلافت را به جهت نبوت گرفتید، در حالی که ما سزاوار آن بودیم نه شما. و اگر ما که سزاوار آن هستیم، به دنبال این امر رویم، مردم بیش از دیگرانی که به سراغ آن می‌روند از ما بدشان می‌آید؛ زیرا ان‌ها به ما حسادت می‌ورزند و از ما کینه به دل دارند. ما می‌دانیم که صاحب ما نیز دوره ای دارد که سرانجام آن می‌رسد.  یکی از پسران ابولهب بن عبدالمطلب این شعر را سرود:  - فکر نمی کردم که امر [خلافت] از بنی هاشم و آن هم از ابوالحسن گرفته شود.  - مگر او اولین کسی نبود که به سمت قبله شما نماز گزارد؟ و مگر او نیست که از همه مردم به قرآن و سنت‌ها آگاه تر است؟  - و مگر او در زمان حیات پیامبر نزدیک ترین مردم به ایشان نبود؟ و مگر او نبود که جبرئیل در غسل و کفن رسول خدا یاریش نمود؟ - کسی که همه خوبی‌هایی آن ها، در او وجود دارد و آن‌ها شکی در این باره ندارند، و حال آن که خوبی‌های او به قدری است که در همه مردم نیز یافت نمی شود.  - چه چیزی آن‌ها را از وی روی گردان نمود؟ بگویید تا ما هم بدانیم، آری، این از بزرگ ترین زیان هاست.  زبیر نقل کرده: علی علیه السلام به او پیغام دادند و او را نهی نمودند و به او امر کردند که دیگر این کار را نکند و [از این شعرها نسراید، ] و فرمودند: سلامت دین نزد ما از هر چیز دیگری محبوب تر است. -. شرح نهج البلاغة ۲: ۹ – ۸، تاریخ یعقوبی ۲: ۱۱۴ -  ابن ابی الحدید سپس گفته است: بخاری و مسلم در صحیحشان با سند خود از عائشه روایت کرده اند که فاطمه - علیها السلام - و عباس نزد ابوبکر آمدند و میراث خود از پیامبر را از او طلب کردند؛ آن‌ها زمین فدک و سهمشان از خیبر را می‌خواستند. ابوبکر به آن دو گفت: از رسول خدا - صلی الله علیه و آله - شنیدم که می‌فرمودند: ما پیامبران چیزی به ارث نمی گذاریم و هر چه از خود به جای گذاریم صدقه است و خاندان محمد نیز به اندازه دیگران از این مال بهره می‌برند، به خدا سوگند من هر کاری که دیده باشم رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را انجام می‌دهند، انجام می‌دهم و از آن فروگذار نمی کنم. فاطمه - علیها السلام - از او روی برتافتند و دیگر تا زمان وفاتشان در آن مورد با اوحرفی نزدند. علی - علیه السلام - ایشان را شبانه به خاک سپردند و مراسم تشییع ایشان را به ابوبکر خبر ندادند. تا زمانی که فاطمه سلام الله علیها باعث توجه مردم به علی علیه السلام می‌شد و هنگامی که فاطمه - علیها السلام - زنده بودند، علی - علیه السلام - در میان مردم آبرو [و شخصیتی] داشتند. اما بعد از وفات فاطمه - علیها السلام - مردم روی از علی علیه السلام برگرداند. فاطمه - علیها السلام - شش ماه [پس از پیامبر] زنده ماندند و سپس وفات نمودند. شخصی به زهری که این روایت را از عائشه نقل می‌کرد، گفت: [آیا علی - علیه السلام -] تا شش ماه با او [یعنی ابوبکر] بیعت نکرد؟ گفت: و هیچ یک از بنی هاشم نیز تا زمانی که ایشان با ابوبکر بیعت نکردند، [بیعت ننمودند]. علی - علیه السلام - وقتی آن وضع را دیدند، به بیعت تن دادند و با او بیعت کردند؛ شخصی را در پی ابوبکر فرستادند و به او فرمودند که پیش ما بیا و کس دیگری به همراهت نیاید. ایشان خوش نداشتند که عمر هم بیاید زیرا او سخت گیر بود. عمر گفت: تنها پیش آن‌ها نرو، ابوبکر گفت: به خدا قسم تنها نزد آن‌ها خواهم رفت، چه کار می‌خواهند با من بکنند. ابوبکر رفت به نزد علی علیه السلام وارد شد ودید عده ای از بنی هاشم نیز نزد ایشان هستند. علی - علیه السلام - برخاستند و خداوند را به آن چه شایسته است حمد و ثنا نمودند و سپس فرمودند: اما بعد ای ابوبکر! این که ما با تو بیعت نکردیم، سببش انکار فضل تو و دریغ کردن از خیری که خداوند به سمت تو کشانده نبود؛ ما دیدیم که ما نیز در این امر حقی داریم، ولی شما همه آن را برای خود برداشتید، سپس [حضرت] خویشاوندی خود با رسول خدا - صلی الله علیه و آله - و حق خود را متذکر شدند و همین طور گفتند، و ابوبکر گریست.