می‌کردند که او بزرگ جادوگران است. پس ای پسر ابوسفیان! بر سنت قوم خود و پیروی از آن باش و به آنچه که گذشتگان بر انکار این بنا (کعبه) بودند وفا کن، بنایی که می‌گویند پروردگاری دارد که به آن‌ها دستور طواف آن و سعی در اطرافش داده و آن را قبله ای برای آن‌ها قرار داده است. آن‌ها هم نماز و حجّی که آن را یک رکن قرار داده، پذیرفتند و گمان کردند که برای خداوند به آن خانه رفت و آمد کرده اند. از جمله کسانی که محمد را یاری کرد، این سلمان فارسی الکن (روزبه) بود، و گفتند که به او وحی شده است که: «إِنَّ أَوَّلَ بَیْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکًا وَهُدًی لِّلْعَالَمِینَ - ۱. آل عمران/ ۹۶ - »، {در حقیقت اولین خانه ای که برای [عبارت] مردم نهاده شده همان است که در مکه است و مبارک و برای جهانیان [مایه] هدایت است. } و این سخن آن ها: «قَدْ نَرَی تَقَلُّبَ وَجْهِکَ فِی السَّمَاء فَلَنُوَلِّیَنَّکَ قِبْلَةً تَرْضَاهَا فَوَلِّ وَجْهَکَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرَامِ وَحَیْثُ مَا کُنتُمْ فَوَلُّواْ وُجُوِهَکُمْ شَطْرَهُ. -. بقره/۱۴۴ - »، {ما [به هر سو] گردانیدن رویت در آسمان را نیک می‌بینیم، پس [باش تا] تو را به قبله ای که بدان خشنود شوی برگردانیم. پس روی خود را به سوی مسجدالحرام کن و هرجا بودید روی خود را به سوی آن گردانید. } و به این سنگ‌ها (کعبه) نماز گذاردند، و آنچه او آن را بر ما اجبار کرد - اگر جادویش نبود - در مقایسه با بت‌ها و لات و عزی که می‌پرستیدیم، چیزی نیست، حال آنکه بت‌های ما از سنگ و چوب و مس و نقره و طلا بود! به لات و عزی سوگند، راهی برای خروج از آنچه داشتیم، نیافتیم اگر چه آن‌ها جادو کردند و سحر خود را آراستند. پس ای معاویه، با چشمی بینا بنگر و با گوشی شنوا بشنو، و با قلب و عقل خود در آنچه آن‌ها هستند بیاندیش، و بر لات و عزی به خاطر جانشینی سرور رشید، عتیق بن عبدالعزی (ابوبکر) بر امت و بر تصرف او در اموال، خون، شریعت آن‌ها و خود آن‌ها و حلال و حرامشان و در فراهم کردن حقوقی که می‌پندارند آن را برای خدایشان فراهم می‌کنند تا با آن یاران و یاوران خود را یاری دهند، شکرگزار باش... پس او استوار و موفق زیست درحالی که در ظاهر فروتنی می‌کرد و در باطن سخت می‌گرفت، و جز معاشرت با این قوم چاره ای نداشت. و بر شهاب درخشان، و پیشوای نورانی و پرچم پیروز و جنگ آور و ذخیره بنی هاشم به نام حیدر که داماد پیامبر و همسر زنی که او را فاطمه، سرور زنان جهانیان نامیدند، حمله کردم، تا آن که به خانه علی، فاطمه و پسرانش حسن و حسین و دو دخترانش زینب و‌ام کلثوم و کنیزی به نام فضه آمدم، و به همراه من خالد بن ولید، قنفذ غلام ابوبکر و نزدیکان ما بودند، من محکم در را زدم، و آن کنیز به من جواب داد. به او گفتم: به علی بگو: سخنان باطل و بیهوده را رها کن و خود را به طمع خلافت نینداز؛ زیرا که آن برای تو نیست بلکه برای کسی است که مسلمانان او را برگزیده و اطرافش جمع شده اند. به خدای لات و عزی قسم، اگر امر و اندیشه با ابوبکر بود، از رسیدن به آنچه که به آن رسید (یعنی خلافت ابن ابی کبشه) باز می‌ماند. اما من بودم که صفحه‌ام را به خلافت نشان دادم و چشم خود را بر آن باز کردم، و به دو قبیله نزار و قحطانی - پس از آن که به آن‌ها گفتم: خلافت تنها برای قریش است - تا زمانی که قریش از خدا اطاعت می‌کنند از آن‌ها اطاعت کنید. آن را برای این گفتم که چون در گذشته ابن ابی طالب جنگ‌ها کرده بود و خون‌هایی را در غزوه‌های محمد ریخته بود و به خاطر پرداخت دِین‌ها - آن دین‌ها هشتاد هزار درهم بود - و محقق کردن وعده هایش، و جمع قرآن. علی علیه السلام هم تمام آن دین‌ها را از مال خود پرداخت کرد، و به خاطر گفته مهاجرین و انصار بود. زمانی که گفتم: امامت از آن قریش است، مهاجرین و انصار گفتند: او اصلع بطین، امیر مؤمنان علی بن ابی طالب است که رسول خدا صلَّی الله علیه و آله از امتش برای او بیعت گرفت، و ما در چهار موضع، فرمانروایی مسلمانان را به او تسلیم کردیم. ای قریشیان، اگر شما آن را فراموش کرده باشید ما آن را فراموش نکرده ایم، و آن بیعت و امامت و خلافت و جانشینی نیست مگر حقی واجب و امری صحیح و نه هدیه ای است، و نه ادعایی... ولی ما آن‌ها را تکذیب کردیم و من چهل مرد حاضر کردم که شهادت دادند، محمد گفته است: امامت، اختیاری است. در این هنگام انصار گفتند: ما از قریش سزاوارتریم؛ چراکه ما بودیم که پیامبر و شما را پناه داده و یاری کردیم و مردم هم به سوی ما هجرت کردند؛ اگر قرار باشد کسی که خلافت حق اوست باز داشته شود، نمی توانید آن را برای خود برداشته و ما را از آن منع کنید. گروهی هم گفتند: امیری از شما و امیری از ما. ما به آن‌ها گفتیم، چهل مرد شهادت دادند که امامان از قریش اند.