روز/داخلی/پاسداران/خانه ای که نمیدانیم کجاست.../
پیرمرد روی صندلی نشسته و حرف می زند، جماعتی که تمامـ خانه را پرکرده اند، به حرف هایش گوش میدهند.
هیچ کس با دیگری صحبت نمی کند. مات و محو سخنان پیرمرد شده اند. سکوتی نه از جنس اجبار، نه با حس خستگی، نه بی علاقه. اشتیاق و تمرکز ظاهر قضیه است، واقعیت آن جذبه ایست که در صحبت های شیک و مجلسی خیلی ها نیست. بجز تسلط به فن بیان، نمک و گیرایی را باید از جای دیگر بدهند که به لحن و بیان و کلام پیرمرد یک جا داده اند.
صدا و نور و حرکتی نیست...که نیست... فقط او می گوید و در حقیقت جرعه جرعه شربت شیر و عسل به جان حضار میریزد...
چیزی بیش ازین یادم نمی آید...فقط یک بار او را دیدم... در ابتدای نوجوانی.
و می دانم که همیشه ساده صحبت میکرد...
و عصاره ی حرف هایش در تمام این سال ها، انتقال معارف دین با تکیه بر محبت و زیبایی بود و چه چیزی بهتر ازین.
می دانم که خیلی ها ادعای سخنوری دارند... و با چهار تا استاد استاد شنیدن از خود مدهوش می شوند. اما او خود خودش بود، با عنایاتی که از توسل به پسرفاطمه هدیه اش کرده بودند، اصلا این طور جذبه ها دنیایی نیست و با مجله موفقیت و سمینار قانون جذب و لبخند زدن به آینه و تمرکز روی فرنکاس های مثبت کائنات و این ادا اطوارهای آبگوشتی، به دست نمی آید. او خودش بود،همان قدر ساده...همان قدر بی ریا... همان قدر دوست داشتنی که حرف های ساده اش بوی آسمان می داد... آن روز آن خانه...آن لحظه ها بوی آسمان می داد و همه چیز آبی بود و چیزی بیشتر ازین یادم نیست... اما نه...تنها جمله ای که از شاخسار طوبای محبت کلامش، خودم شنیدم بی واسطه و یادم هست، این بود که: اگر دیگران از هر نعمتی در وجود تو تعریف کردند، خود زنی و شکسته نفسی نکن. ادای تواضع در نیار، بجای این کارها بگو الحمدلله،خدا رو شکر که این نعمت رو دارم...
همین جمله بیادم مانده و انگار همه چیز یک جا با همین حرف بیادم مانده... در روزی که همه چیز آبی بود...و زلال... و پیرمرد تکه نوری بود که چند صباحی به عشق قدم زد در دنیای ما و حرف های خدایی را از بالای ابرها جمع کرد و بارید بر کویر دلمان...که یادمان بماند:
"ازهر چیز تعریف کردند، بگو مال خداست و کار خداست. نکند خدا را بپوشانی و آنرا به خودت یا به دیگران نسبت بدهی که ظلمی بزرگ تر از این نیست. اگر این نکته را رعایت کنی، از وادی امن سر در می آوری. هر وقت خواستی از کسی یا چیزی تعریف کنی، از ربت تعریف کن. بیا و از این تاریخ تصمیم بگیر حرفی نزنی مگر از او. هر زیبایی و خوبی که دیدی رب و پروردگارت را یاد کن، همانطور که امیرالمؤمنین علیه السلام در دعای دههی اول ذیحجه می فرماید: به عدد همه چیزهای عالم لا اله الا الله ..."
#سحر_شهریاری
@saharshahriary