با مادر، همسر و خواهر بسیاری از شهدا در ارتباطم و برای نوشتن خاطراتشان یا دعوت برای برنامه ها، هم صحبتشان میشوم و پا به پای دلتنگی هایشان اشک ریخته ام... از مادر و همسر و خواهر شهدای مشهور بگیر، تا آن غریب ترها ها که نه کسی عکس شان را پوستر میکند و نه شعر و مطلب قربان صدقه ای برایشان میفرستد، با خیلی هایشان در ارتباطم. در طول این سالها، یک چیز مشترک در بین تمام این زن ها دیده ام. چه خجالتی ترهایشان چه آن ها که بیان ناطق و رفتار خودمانی دارند. چه مسن ترهایشان چه جوان ترها که اول راه جوانی داغ دیده اند، چه تهرانی، چه آنها که در شهرهای دور زندگی میکنند. چیزی در چشم های این زن ها همیشگی است که حتی پشت لبخند هم نمیتوانند پنهانش کنند، یک موج دلتنگی و غم دوری که تا ساحل پلکهایشان می آید و برمیگردد، که فقط باید زن باشی تا مرگ پسر، زن باشی تا فراق همسر، زن باشی تا داغ برادر را بدانی یعنی چه... زنی که دریاست و با صلابت میخروشد، اما عمق دل خودش را که نگاه کنی طوفانیست... اینجاست که اعتقاد دارم با افتادن هر شهیدی دریای چشم های زنانی تا ابد موج دلتنگی دارد... @saharshahriary