🔸️حمید ساعت دو و ربع روز بیستم اسفند در هورالعظیم شهید شد و تشییعش بیستوپنجم اسفند بود، ده روز بعد از تشییع آقاجان.
مادرم طلاهایش را فروخت و برای آنها در حرم امام رضا قبر خرید تا آنجا دفن شوند. گفت: من اینها را میخواهم چه کار؟
در آخرین نامهای که قبل از شهادتش به دستمان رسیده بود، نوشته: «اینجا اوضاع بسیار خوب است. اصلاً یک عالمِ دیگر است، جدای از عالم مادی، در دانشگاه و جاهای دیگر؛ و واقعاً هرچه هست در بین همین عزیزان است و ما در غفلت بودیم. اگر اغراق نکرده باشم، میتوانم بگویم تابهحال در عمرم اینطور حالتی نداشتم، به همین جهت از توصیفش هم عاجزم. شاید عشق وصال او مرا ازخودبیخود کرده باشد؟! نمیدانم. برای خدا کوه باید شد و ماند و برای او رود باید شد و رفت.»
بعضی از همسایهها که روحیۀ مادرم را در مراسم حمید و آقاجان دیده بودند، میگفتند: به این خانوادههای شهدا، قرصهای مخصوص میدهند که حالشان بد نشود!
📚کتاب میزبانی از بهشت
@sahba_nashr