[﷽♥️] ✍دلنوشته مهدوے... مهدی جان هرگاه دلم پر از خالی کبوترها می‌شود ... هرگاه جانم سرشار از نبودن بهار می‌گردد ... هرگاه قلبم لبریز از فقدان آرامش و امید و لبخند می‌شود ... رو به تو می‌ایستم و صدایت می‌کنم ... نام قشنگت را بر زبان جاری می‌کنم ، دست خالی‌ام را رو به آسمان بلند می‌کنم و از آستانت چاره می‌خواهم ... و هربار پیش از آنکه رد اشک بر گونه هایم خشک شود ، تو لشکر غم را دور می‌کنی و یک فوج پروانه و بنفشه و نسترن به سوی قلبم گسیل می داری ... تو را دارم ، چه غم دارم؟🌱