🌷 خاطرهای از همرزم شهید كاظم خائف:
«در آن شب در سنگر نشسته و در روشنايى نور چراغ قوه مشغول خواندن دعا بوديم كه غذاى مختصرى - كه عبارت بود از هويج و سيب زمينى - آوردند. شهيد خائف آن را تقسيم كرد و براى هر كدام از ما اندكى غذا ريخت، ولى غذاى خودش را هم پيش من گذاشت و گفت: من نمى خواهم غذا بخورم. علت را كه پرسيدم، گفت: من تنها امشب اينجا هستم و مطمئنم كه فردا شهيد مىشوم. قبلاً از خداوند چند چيز خواستهام. اول اينكه مرا با شكم گرسنه شهيد كند. دوم اينكه تنها با اصابت يك گلوله به شهادت برسم و سوم اينكه پيكرم در آفتاب بماند كه كبود شود و اكنون دوست دارم كه اين خواستههاى من اجابت گردد. همين طور هم شد.»
🍀 با ذکر صلوات صفحه قرآن امروز را به نیت شهید بزرگوار كاظم خائف قرائت خواهیم کرد.
🌹
#اللهم_صلی_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
📝
@sahel_aramesh