جمعه شبی را تا بوده بیادت بودهام . . .
اصلا بعد آن شب ، همچی عوض شد ،
شدی مخاطبخاصِ همیشگیأم .
امشب اما ،
دلم جور دیگری هوای تو را دارد ،
هوای نفس کشیدن زیر سقفِ حرمی که تو آنجایی ..
سخت است بروند و تو بمانی ..
از جانبت در بینالحرمین سلام دهند و تو اما بیقرارِ دیدارِ دوبارهای ..
تصورِ طلبیده نشدن زجرم میدهد و بغضهایم را لابهلای 'التماس دعا' گفتن هایم پنهان میکنم .
اینکه میشد آنجا باشی و نیستی ...
اینکه باز هم باید جامانده باشی ،درد دارد .
دردی که نمیشود براحتی درمانش کرد .
میدانم که علاجش تویی .
فقط تو ...
مرا به خودت برسآن ♡#خودنوشت#شب_جمعه