مىدانيم افرادى كه مرتكب قتل مىشوند و محكوم به اعدام مىگردند از نظر روحيه و طرز تفكر متفاوتاند،
بعضى در كشتن افراد و ريختن خون بىگناه جسور و بىباكاند، نه تنها از قتل نفس، متاثر و متالم نمىگردند بلكه از عمل جنايى خود احساس خشنودى و رضايت خاطر مىنمايند.
اما بعضى علاوه بر اينكه در انديشه ى قتل بىگناه نيستند و فكر جنايت در سر نمىپرورند از شنيدن خبر قتل بىگناه ناراحت و نگران مىشوند و از اينكه ناروا خونى به زمين ريخته شده افسردهدل و آزردهخاطرند.
آیا اين دو قاتل از نظر ارتكاب جرم و تهديد حيات جامعه يكسانند ؟
قاتل اول فردى است آدمكش و جنايتكار، وجود او حيات انسانها را تهديد مىكند و مردم با بودن او احساس ايمنى نمىنمايند و اگر موقعى بر اثر قتل بىگناه در محكمه محكوم به اعدام گردد، جامعه قتل او را استقبال مىكند و با اعدام او از پريشان فكرى رهايى مىيابد.
اما قاتل دوم جنايتكار نيست، او در يك لحظه تحت تاثير خشم شديد قرار گرفته، خود را نگه نداشته، و بر اثر شدت هيجان، تلفنى كه در كنار دستش بوده برداشته و با شدت بر سر طرف خشم خود كوبيده و او بر اثر اين ضربه كشته شده است.
فايده ى آزادى قانونى ولى خون از اين نظر بسيار مهم و شايان ملاحظه است،
او از طرفى با اختيارى كه دارد مىتواند قاتل جنايتكار را اعدام كند، او را از ميان ببرد، و با اين عمل حيات مردم را از ناامنى و خطر برهاند،
و از طرف ديگر مىتواند قاتلى را كه بر اثر خشم موقت مرتكب قتل گرديده و در محكمهى قضاى اسلامى به اعدام محكوم شده و اما وجودش براى حيات جامعه زيان ندارد مورد عفو و اغماضش قرار دهد، او را ببخشد، و آزادش نمايد.