#نارینه
ابن زیاد گفت : خدا را شکر که تو را خوار کرد..عبدالله گفت : ای دشمن خدا چگونه خدا مرا ذلیل کرده است؟
سوگند بر خدا اگر چشم داشتم دنیا را بر تو تاریک می کردم.
ابن زیاد گفت : عقیده ات درباره ی عثمان چیست؟
عبدالله گفت : پسر مرجانه تو را با عثمان چه کار؟
اگر خوب بود یا بد خداوند عهده دار خلق خویش است. تو از خود سوال کن و از پدر خود و از یزید و از پدر یزید.
ابن زیاد متحیر از این سخنان گفت: دیگر از تو سوالی ندارم مگر آن که شربت مرگ را به تو بچشانم.
عبدالله بن عفیف گفت : قبل از آن که تو متولد شوی من از خداوند خواسته بودم به دست ملعون ترین خلق با خدا کشته شوم.
چون چشم های من در جهاد جمل و صفین از دست رفت، از فیض این سعادت محروم شدم، امروز دانستم که دعای قدیم من به اجابت نزدیک شده است.
به فرمان ابن زیاد قتلش صادر شد و او را به دار آویختند....
ابن زیاد بعد از فرستادن اسرا به زندان کوفه و گرداندن رأس شریف امام در کوچه های کوفه، دونامه برای کسب تکلیف نوشت یکی به یزید و دیگری به عمر و بن سعید حاکم مدینه برای بشارت دادن.
یزید در جواب نوشت : سرها را با اهل بیت و اموال شان روانه شام کن."
دستور اجرا شد.شمر بن ذی الجوشن را با گروهی برایشان گماشت.
طبری شیعی با سند خود از حارث بن وکیده نقل میکند که میگوید :
"وقتی سر امام حسین(ع) را به سوی شام می بردند، من در میان کسانی بودم که سر حسین(ع) را می بردند.
در یکی از کوچه ها شنیدم که سوره ی کهف می خواند:
" آنان که در حق آل پیامبر و اهل ایمان ستم کردند بزودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی باز میگردند..."
باشنيدن قرائت قرآن، شگفت زده و مردد به این فکر افتادم که آیا این صدای اباعبدالله است که میشنوم در این هنگام امام علیه السلام فرمود :
" پسر وکیده آیانمیدانی که ما پیشوایان الهی در نزد پروردگارمان زنده ایم."
با شنیدن این سخنان به فکر افتادم که در فرصتی مناسب سر مبارک را از چنگ دشمنان برهانم.
اماشنیدم سرمبارک امام فرمود :
" پسر وکیده این کار برای تو شدنی نیست. این هاخون مرا ریختند که در نزد خداوند بزرگتراست، پس از این فکرت دست بردار که درآینده خواهند دانست، آن هنگامی که بندها و زنجیرها در گردن به سوی جزای خویش کشیده میشوند...!!!
از کوفه تا شام در بعضی منازل وقایعی رخ داد.
که متاسفانه نمیتوان به همه آن ها اشاره کرد.
آن ها قبل از ورود به هر شهری خبر میدادند که شهر را زینت دهند، برخی قبول میکردند و برای اسرای اهل بیت شادی سر میدادند، و برخی به علت شیعه علی بودن مردمان شهرشان از ترس آشوب، قبول نمیکردند.
#ادامه_دارد