.خدای را سپاس که آغاز ما را به مهربانی و نیکبختی و سعادت و پایان ما را با بخشش و شهادت و مغفرت همراه کرد. خطبه حضرت زینب از بلیغ ترین حماسی ترین و موثرترین خطبه‌های تاریخ انسانی است. آن هم از زبان زنی اسیر، داغ دیده، رنج سفر کشیده، تازیانه چشیده و طعنه ها و تمسخر ها شنیده. این خطبه ترجمان آرامش انسان الهی و توان روح های بزرگ به حقیقت رسیده است. خوف، تردید در سخن،جوزدگی، بریدگی و گسستگی در خطبه دیده نمی شود. حق همان است که این خطبه همتای خطبه های امیر مومنان علی علیه السلام قلمداد شود و تعبیر "زبان علی در کام زینب" تعبیری رسا و خوانا باشد. " ** روز یک شنبه بود که سر و کله ی فواد پیدا شد. زنگ زد و گفت: بیا داداش بریم می خوام آرزوت رو براورده کنم. با فواد سوار موتورش شدیم و راهی خیابان ها. ساعت ۱۱ بود که رسیدیم به کلیسای سرکیس در خیابان نجات الهی. درها بسته بود. در که زدیم یکی از خادمین آن جا در را باز کرد. گفتم ببخشید اجازه هست که ما هم بیایم داخل؟ مرد که موهای کوتاهی داشت گفت: نه یکشنبه ها فقط مختص خود مسیحی هاست. میتونید روزهای دیگه بیاید. چون دارن دعا میخونند. کمی فکر کردم چه کنیم؟ فواد گفت: داداش میخوای صبر کنیم اومدن بیرون بتونی ببینیشون؟ فکر بدی نبود. با فواد منتظر ایستادیم تا مراسم دعا که تمام شد یکی یکی از کلیسا بیرون آمدند. نمی دانم چطور میخواستم از ان ها در مورد نارینه یا برادرش سروژ بپرسم. فواد مرتب میگفت: بابا یکیشو بگیر بپرس دیگه. اما من دست و پایم جلو نمیرفت. کتاب نارینه و عکس لای آن بیرون اوردم و نگاهش کردم. لحظه ای فکر کردم اگر نارینه واقعا مسلمان شده خب قطعا اینجا نمی آید. فکرهای جور واجور در ذهنم میچرخید. اصلا برای چه این جا بودم؟ برای تعریف کدام معجزه؟ چه دخلی به من داشت. به فواد گفتم برویم. اما فواد یکی از مردهای کلیسا که مشخص بود با بقیه اشنایی دارد را گرفت و به طرف من آورد. عکس را ازدستم کشید و گفت: ببشخید آقا ما دنبال این خانواده ایم. مرد مسیحی نگاهی به عکس کرد و گفت: آها این سروژ هست و این خواهرش. بله بله فوری پرسیدم: کجا میشه پیداشون کرد؟ مرد مسیحی که خودش را آدام معرفی کرد گفت: سروژ برق کش هست سر کوچه شون از این چادرها زدند . برای مراسم محرم .اونجا میتونید پیداش کنید.