شاعری داشت شعر مینوشت تو کربلا
نوشت:
اباالفضلَ استجارَ به الهُدی
گفت عباس روز عاشورا کارش به جایی رسید که حتی امام حسین بهش پناه آورد :)
دید نه نمیشه بنویسه امام که خودش پناه همست ،پناهش اباالفضلِ!
هرچی فکر کرد که اصلاح کنه چیزی به ذهنش نرسید گفت میخوابم حالا فردا درستش میکنم.
امام حسین اومد تو خوابش گفت چرا ادامه ندادی شعرتو؟
شاعر گفت یا ابن رسول الله دیدم داره کفر میشه.
امام حسین گفت نه کفر نیست بنویس ، بنویس عباس هم پناه من بود هم پناه زن و بچه ام.
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•
@koocheyEhsas
•┈┈••✾•♥️•✾••┈┈•