🍃حضرت بهشت
من هنوز نشستهام این جا
دم در خانۀ دلت.
منتظرم در را باز کنی.
اسباب و اثاثیهام را جمع کردهام.
میخواستم عکسی را که از من
روی دیوار دلت کوبیدهای
بردارم و با خودم ببرم.
هر کاری کردم، کنده نشد.
این عکس را میخواهی چه کار کنی؟
هر روز ببینی و ذرّه ذرّه آب شوی؟
من که خیری ندارم برای تو
ولی بیا و از خیر من بگذر.
تحمّل آزار و اذیت من
اگر مایۀ کمال توست
بیا و به جای این نردبان کمال
پلّۀ دیگری پیدا کن.
تو هر چه قدر بیشتر به خدا نزدیک شوی
من خوشحالتر میشوم
امّا راستش دوست ندارم
با تحمّل اذیتهای من به خدا نزدیک شوی.
قبلاًها خدا را شکر میکردم
که مدارا را نصف ایمان گذاشت
تا تو از مدارا کردن با من خسته نشوی
ولی حالا دلم نمیخواهد
من تو را آزار بدهم
تو تحمّل کنی
من سقوط کنم
تو به خدا نزدیکتر شوی.
دیگر بس است
بیشتر از این تاب آزردنت را ندارم.
درست است بدم
به قدری بد که اندازهاش از دستم بیرون است
امّا این قدر بد نشدهام
که آزردنت برایم آسان باشد.
آزردن تو دل میخواهد
من دل آزردنت را ندارم.
اگر بناست به جهنّم بروم
بگذار دلیلش دنیاطلبیام باشد
دوست ندارم وقتی دست و پا در زنجیر
رو به جهنّمم میبرند
و جرمم را روی پیشانیام مینویسند
بنویسند: آزار امام.
قول میدهم وقتی از دلت بیرون رفتم
به قدری بد شوم
که دیگر دلت برایم نسوزد
کمکم کن از گناه آزردنت پاک شوم.
خودت میدانی هر گناهی جز گناه آزردن تو
امید بخشش دارد
مرا مبتلا به گناهی نکن
که اگر با آن از دنیا بروم
بیحساب، خودم باید رو به آتش بروم.
باز هم منتظر مینشینم
تا در دلت را باز کنی.
شبت بخیر حضرت بهشت!
#بهانه_بودن
#شب_بخیر
#محسن_عباسی_ولدی