🍃یار دلسوزم من یقین دارم که تو دوستم داری. این یقین اگر چه بهانۀ نفس کشیدن است امّا خودش یک دنیا بهانه را از آدم می‌گیرد و این، سخت می‌کند کارم را. من یقین دارم که تو دوستم داری وقتی تو کسی را دوست داشته باشی دیگر چه بهانه‌ای می‌ماند برای خوب نبودن؟ کسی که تو دوستش داری باید شب و روز خودش را بکشد برای خوب شدن و خوب ماندن. چه نعمتی بزرگ‌تر از این که تو مرا دوست داشته باشی؟! و برای شکر این نعمت چه کاری می‌شود کرد جز خوب شدن، آن طوری که تو دوست داری. من یقین دارم که تو دوستم داری حالا که این یقین را دارم چه طور می‌توانم بهانه بیاورم برای این که زانوانم در برابر وسوسه‌ها لرزید؟ مگر می‌شود به دوست داشتن تو اندیشید و باز هم به وسوسه‌ها فکر کرد؟ بدی کردن برای کسی که تو دوستش داری کفران نعمت است آن هم نعمتی به این بزرگی. کفران نعمت هم عقوبت دارد عقوبتش هم در همین دنیاست. من یقین دارم که تو دوستم داری و مستم از شراب این یقین امّا این بهانه‌ها که از دستم گرفته می‌شود کامم تلخ می‌شود. اگر عقوبت کفران این نعمت از چشم تو افتادن باشد باید چه خاکی به سر بریزم؟ درست است که اندیشیدن به این عقوبت حسابی لرزه بر اندامم می‌اندازد امّا ممنونم که در میان این مستی حواست به من هست که شراب این یقین فقط مستم کند، نه غافل. چه حیف است که آدم با شراب یقین به این که تو دوستش داری قربانی غفلت شود و گرفتار عقوبت. من یقین دارم که تو دوستم داری دوست داشتنت همۀ بهانۀ من برای زندگی است ولی قول می‌دهم یادم نرود این بهانه بهانه‌های دیگر را برای بدی کردن و خوب نشدن از دستم گرفته و خلع سلاحم کرده. دنبال بهانه‌جویی نیستم ولی برای خوب شدن و از بدی دور شدن سخت محتاج امداد توام. برای این که گرفتار عقوبت کفران نشوم کمکم کن تا زودتر خوب شوم. شبت بخیر یار دلسوزم!