🍃معشوق خطاپوش خیلی از عاشق‌های زمینی وقتی معشوقشان اهل ناز می‌شود و شرط می‌گذارد برای وصالشان خودشان را می‌کُشند برای تحقق شرط معشوق. فرقی ندارد شرط،‌ آسان باشد یا سخت زمان تحققش کوتاه باشد یا طولانی پیش از آن که شرط شده باشد از عهدۀ عاشق بر می‌آمده یا نه با خلق و خوی عاشق سازگار است یا نیست؟ عاشق وقتی که با شرط معشوق رو به رو می‌شود فقط به یک چیز فکر می‌کند او خودش را به تکاپو بیندازد تا شرط را محقق کند. حتّی به معشوق التماس نمی‌کند که دست از شرطش بردارد. این را اهانت می‌داند به معشوق. تحقق شرط از سوی عاشق پس دادن امتحان عاشقی است. این را عاشق‌ها خوب می‌دانند. درس‌خوان که نیست هیچ هر کسی که او را می‌شناسد می‌گوید تقصیر ندارد مغزش بیش از این نمی‌کشد. عاشق می‌شود و معشوق شرط وصالش را شاگرد اول شدن عاشق قرار می‌دهد. عاشق، شاگرد اول می‌شود، به همین راحتی. تنبل است، تنبل‌تر از آنی که در خیال بگنجد کوچک‌ترین و آسان‌ترین کارها برایش بزرگ‌اند و سنگین. عاشق می‌شود و معشوق شرط وصالش را کاری بزرگ و سخت قرار می‌دهد. عاشق، با میل و رغبت، تمام و کمال، آن کار را انجام می‌دهد زودتر از آنی که در خیال بگنجد. خواب برایش حتی از خوراک لذیذتر است. به قدری می‌خوابد که اگر ندانی خیال می‌کنی که مُرده. عاشق می‌شو د و معشوق شرط وصالش را بیداری‌های طولانی قرار می‌دهد. عاشق با خواب بیگانه می‌شود به قدری که گویی دیگر نیازی به خواب ندارد. آقا! شرط وصال تو چیست؟ گناه نکردن؟ پس اگر من گناه می‌کنم یعنی عاشقت نیستم که به شرط وصالت فکر نمی‌کنم؟ اگر عاشق بودم، گناه نمی‌کردم؟ آخرش می‌کُشی مرا با تیغ تیز این همه شرمندگی. شبت بخیر معشوق خطاپوش!