🏴واژه های خیس؛ تابوت 🏴 ▪️فهمیدم، مادرم غم‌زدۀ تابوت است. تابوت، هم عنان مرگ است؛ امّا مادرم غم‌زدۀ مرگ نیست. او حتی گلایه دارد از مرگ که چرا دیر کرده. مادرم غم‌زدۀ تابوت‌های عربی و پریشانِ حالِ عفت خویش است پس از رفتن. ▪️برخی از واژه‌ها حیران‌اند. آخر، تازه به دوران رسیده‌اند و نمی‌دانند چرا باید غصۀ تابوت‌های عربی را خورد. مانده‌اند که میان مرگ و عفت و تابوت، چه نسبتی است. اگر به حرف‌های مادرم با رفیقش گوش کنند، معما برایشان حل می‌شود. ▪️مادرم می‌گوید: این تابوت‌های عربی تکه چوبی است که میت را روی آن می‌گذارند و پارچه‌ای رویش می‌کشند. رفیق مادر سر تکان می‌دهد و حرفی نمی‌زند ، اما معلوم است اگر مددِ نفَس مادرم نباشد، در دم جان می‌دهد زیرا حرف زدن از تابوت، یعنی خبر دادن از مرگ. ▪️مادرم می‌گوید: من اگر بمیرم و شما اگر مرا روی این تابوت‌ها بگذارید حجم تنم را اجنبی می‌بیند و ... رفیق مادر می‌فهمد راز غم‌زدگی تابوت را مادرم چند روزی است که غم‌زدۀ تابوت است غم پدر و غم تابوت، تیغ دودَم شده‌اند برایش. ▪️«تابوت» هنوز هم آرام است. حرفی نمی‌زند. چشم به قلم دوخته؛ اما هُرمِ داغی که بر جگرش هست، اشک و عرق را روی گونۀ قلم بر هم دوانده است. غم و شرم، با مُرکّب همراه شده اند و ورق را خیس کرده‌اند. رفیق مادر چیزی به او می‌گوید. مادر کمی آرام می‌گیرد. ⬅️ ادامه دارد ...... 📚ریحانه خدا ، کتاب چهارم ، ص ۷۸