سینہ‌ازآتشِ‌دل،درغمِ‌جانانہ‌بسوخت آتشی‌بوددرین‌خانه‌کہ‌کاشانه‌بسوخت "حافظ‌شیرازے" 🏝خشکسالیِ ندیدنت بیداد می‌کند در کویر ترک‌خوردهٔ دلم! پریشانم از این‌ دوری و دلتنگی... تشنه و خسته، وادی به وادی، در طلب آب می‌گردم و هربار دست خالی برمی‌گردم. بیا و به یک جرعه‌ی دیدار سیرابم کن بیا و به یک دیدار کوتاه، به یک لبخندِ شیرین، مهمانم کن... سال‌هاست زخم‌های دلم، نوازش دستان شفابخشِ شما را می‌‌خواهد طبیب هم جوابم کرده… معجزه می‌خواهم!🏝