چون اول کار همه رفته بودن سمت ابوبکر دیگه...
چهار نفر مونده بودن سلمان، مقداد، ابوذر، عمار یکی یکی شروع کردن به برگشتن...
ابوبکر یهو نگاه کرد دید عه این هفته زبیر نیومده جلسه بعد ابوالهیثم همینجوری یکی یکی...
کجا رفتن؟!
میرفتن در خونه ی علی...
علی ما اشتباه کردیم رفتیم سراغ اینا...
تو خونه ی علی اون چهار نفر شدن ۱۱ نفر...
۱۱ تا مخالف اینا...
ابوبکر دید که عه کار داره خراب میشه (میدونین علی بن ابیطالب فرمود این عدد ۱۱ به ۴۰ برسه کار تمومه ۴۰ نفر یاور بشن تمومه)
عدد رسیده به ۱۱نفر...
ابوبکر اینو فهمید تازه متوجه شد زهرا چی گفت...
گریه های زهرا برا پیغمبر نبود که...
گریه ها برا وضعیت پیش امده...اونام خودشون گفته بودن گریه کن دیگه
ادامه دارد...