-🌿🌻- ∞﷽∞ 🌙 .ستاره‌سیزدهم. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ _خانم غلامی. یه چایی به منم می‌دید. احوال‌پرسی‌ مختصری با ما کرد. حرفی را در دهانش مزه‌مزه می‌کرد. دائم نوک زبانش می‌آمد و می‌رفت. _دوستان عزیز‌، از طرفه اداره بخش‌نامه اومده مطلقا توی کلاس‌ها حق بحث سیاسی و این اتفاقات اخیرو ندارین. هر دانش آموز یا دبیری که این‌کار رو بکنه باید به حراست آموزش و پرورش بگیم. اخم‌هایم درهم رفت‌‌. جای توضیح و روشن‌سازی، حکم سکوت می‌دادند. _اینجوری نمیشه که. خب سوال پیش میاد برای بچه‌ها ذهنا درگیره! خانم حیدری کنار مشاور کنکوری که برای بچه‌ها میارید یه کارشناسم بیارید که این مسائل رو براشون روشن کنه. دستش را بلند کرد و نه‌نه‌ای گفت. خانم غلامی با سینی چای وارد اتاق شد. حیدری خودش را از کنار خانم غلامی خم کرده و حرفش را زد‌. _نه، جو متشنج میشه جمع کردنش سخته. مشاور کنکوری برای آیندشونه ولی این بحث‌ها... با صدای زنگی که خانم ازغدی زد، مکالمهٔ من و مدیر هم قطع شد. ناامید به چای خوش‌رنگی که نصیبم نشد چشم دوختم. حیفی... خیلی دلم می‌خواست بخورمش. ════۰⊹🌻🌿⊹۰════ به‌قلم‌‌ِ‌ آئینه✍🏻 .