-🌿🌻-
∞﷽∞
#شیفتِشب🌙
.ستارهچهاردهم.
════۰⊹🌻🌿⊹۰════
کتاب دینی را بستم.
_خب نیم ساعت تا زنگ هست، بحث آزاد خوبه؟
عزیزی که با این حرفم سریع روی بغلدستیاش لم داد. خندهای کردم بهش کنایه زدم.
_گفتم بحث آزاد، نه فعالیت آزاد!!
بچهها خندیدن و عزیزی با نارضایتی صاف نشست. "خانم" گفتن یکی به گوشم خورد. دنبال صدا گشتم که چشمم به مژگان افتاد. با آن موهای پر کلاغی کج ریخته نگاهم میکرد.
جوابش را دادم:
_بله؟
خیلی سریع سر سوالش رفت.
_نظرتون دربارهٔ این اتفاقها چیه؟
همین آزادی و حجاب...
به خودم اشاره کردم.
_دبیر دینی نظرش به نظرت چیه؟
بچهها خندیدن. صدای دونفر آخر میآمد که بلند میگفتند "تا خود صُب حق...".
خود مژگان هم نیمچه لبخندی زد.
_نه خانم جدی!
سرفهای زدم و صدایم را صاف کردم.
_آزادی برای همه خوبه و همه دوستش دارن. ولی لغت آزادی رو اشتباه براتون ترجمه کردن.
وفا با خنده رو به جمع کرد و حرفش را به من زد.
_زیر دیپلم حرف بزنین خانم حالیمون شه.
لبخندی زدم.
_آزادی از دید شما یعنی چی؟
مژگان به نمایندگی از کل کلاس جوابم را داد:
_اینکه خودم انتخاب کنم چه پوششی داشته باشم! اینکه به خاطر دختر بودنم هی محدوم نکنن! من با پسرا چه فرقی دارم که اونا محدودیت ندارن ولی من دارم...
════۰⊹🌻🌿⊹۰════
بهقلمِ آئینه✍🏻
#کپیبههرنحویغیرقانونیوحراماست.
پارت اول شیفت شب 👇👇
https://eitaa.com/salambaraleyasin1401/34703