#گپ_روز
✍️ دیشب اولین شب بود از حضور کمپین who is imam mahdi در حرم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام.
ساعت حوالی 3 بود یک آقای پاکستانی که کمی فارسی هم بلد بود به چادر نزدیک شد. خندهی سبک و آرامی روی لبانش بود که مرا نیز با شادیاش همراه کرد.
• برخلاف دیگران اصلاً نپرسید شما که هستید؟
این چادر برای چیست؟
این عبارت who is imam mahdi چیست که اینجا نوشتهاید ؟
اصلاً انگار ما را نمیدید... اصلاً
•با همان فارسیِ نصفه و نیمه، به من گفت: من هر زیارتی که تاکنون مشرف شدم، نسبت به صاحب آن زیارتگاه
«معلومات» داشتم!
از زیارت اربعین برگشتهام و آمدهام اینجا حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام را زیارت کنم. اما هیچ معلوماتی ندارم. پایم نمیکشد اینجوری بروم خدمت ایشان. میشود برایم از ایشان بگویید؟
• قند آب کردند در دلم انگار !
گفتم : بله که میگویم، هر چقدر که بخواهی میگویم !
شنیدن و گفتن از این آقا، شکریست که شیرینیاش هرگز دل را نمیزند بلکه عطش جانت را بیشتر میکند.
•حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام ولی فقیه زمان امام هادی علیهالسلام بود.
عالمی عظیم که امام معصوم ، مردم را برای حلّ مشکلات دینی و یافتن پرسش های اعتقادی و عملی شان به ایشان ارجاع میدادند.
کسی که حق وفا را چنان به امام خویش تمام کرد که امام زمانش به او فرمود: «انت ولیّنا حقّا» تو به راستی از مایی ...
نسب ایشان با چهار واسطه به امام حسن مجتبی علیهالسلام میرسد و چه شبی شما به محضرشان مشرف شدهاید؛ شب شهادت جد مظلوم و غریب ایشان.
اشک در چشمانش جمع شد و با اشتیاق نشان داد باز میخواهد بشنود.
• ادامه دادم حضرت عبدالعظیم حسنی علیهالسلام به دستور امام هادی علیهالسلام در شرایط خفقان آور زمانه خویش به ری اعزام شدند و در اینجا به صورت مخفیانه به ترویج و گسترش جهانبینی شیعی و ایجاد یک پایگاه قدرتمند برای بقا و قوام تشیّع پرداختند.
ماموریت ایشان، یک ماموریت تمدنی بود تا جاییکه وجود این پایگاه محل رشد و قدرتگیری سربازان امام مهدی علیهالسلام در تمام دورانها بالاخص در آخرالزمان است.
• پاهایش به سمت حرم، عزم رفتن کرد! این را از بیقراریاش میفهمیدم.
دو قدم که رفت جلوتر برگشت به صورتم نگاه کرد و گفت : مرا سرشار کردی!
گفتم : بابا شما آمده بودید که به قول خودتان «معلوماتی» بدست آورید تا با معرفت به زیارت بروید. سرشار شدید و دارید میروید.
ما اینجا آمدهایم که معلوماتی را به مردم هدیه کنیم که دوازده قرن است اگر شیعه به دنبالش رفته بود هر لحظه امکان زیارت امامش را، امام زندهاش را داشت.
انگار دیگر نمیشنید چه میگفتم ... رفت ....
و من تا لحظهی رسیدنش به حرم با چشم دنبالش کردم.
به این فکر میکردم که «معرفت» انسان را بیقرار میکند!
چشمش را باز میکند!
و گوشش را به روی غیر میبندد!
و تو جز «او» دیگر نه میبینی و نه میخواهی!
« باید این امام را درست بشناسیم و درست به جهان معرفی کنیم! »
• این تنها رسالت ما در دنیاست :
تمام!