حجت الاسلام سید مجتبی بحرینی: روزی کسی مرا سوار ماشین کرد که دکتر داروخانه بود، در میان راه پیوسته مشغول بود و هر کس را که سوار می کرد پول نمی گرفت و می گفت: بفرستید. وقتی تنها شدیم گفت: من از خیلی نتیجه گرفتم، یک ختم چهل روزه صد و ده هزار داشتم به خیلی چیزها رسیدم، تعجب می کنم که چرا مردم این قدر غفلت دارند. می گفت: کسی به من شکوه کرد که خیلی کارم درهم و برهم است و مُشرف به ورشکستگی هستم به او گفتم: با انگشت بر مغازه ات «یا علی» بنویس. همین کار را کرد بعد از مدتی آمد و گفت: آقای دکتر نمی دانی چه شده، نمی توانم جواب مشتری ها را بدهم! 📚ما سمعت ممن رایت (آنچه شنیده ام از آنانکه دیده ام)، سید مجتبی بجرینی، جلد 1، ص 576. کانال اختصاصی صلوات را دنبال کنید : @sallavat