رؤیای صادقه ی پنجم شهریزد
چندین سال بعد که دبیر یکی از دبیرستانهای یزد بودم آن زمان هنوز ماشین نداشتم و با موتور سیکلت برای تدریس به مدارس می رفتم شبی خواب دیدم موتور سیکلتم را دم در مدرسه پارک کرده بودم ولی بعد از اتمام کلاس بیرون دبیرستان امدم تا به منزل بروم دیدم موتور نیست دنبالش گشتم داخل کوچه ای باریک بغل مدرسه آن را پیدا کردم
فردا وقتی از تدریس فارغ شدم آمدم تا موتور را بردارم آن را ندیدم به همان کوچه ای که دیشب در رؤیا دیده بودم رفتم آنرا در آن کوچه یافتم
البته یک وانتی جلوی آن قرار گرفته بود که موتور اصلا دیده نمی شد اما چون خواب را به یاد آوردم که در خواب در این کوچه پیدایش کرده بودم بیست سی قدمی رفتم تا از وانت که رد شدم با تعجب آنرا چند قدمیِ وانت در همان کوچه یافتم . این هم یک رؤیا که خبر از مسائل جزئی روزمره میداد.
الحمدلله رب العالمین
ظهرجمعه هفتم بهمن ۱۴۰۱
#رؤیای_صادقه_سلمان_آتشی
https://eitaa.com/joinchat/2024210717C5823a17ec7