#شهرت 15
#آیت_الله_بروجردی
#اصول_فقه
شهيد صدر با اشاره به اين تفسير از لاريب فيه كه امام خمينى ارائه كرده دو نقد را به آن متوجه ساخته است:
1- حمل ريب دراين روايت به ريب عقلايى كه در مقابل حجت عقلا قرار دارد خلاف ظاهر است. ظاهر اين است كه ريب وجدانى وحقيقى اراده شده است، زيرا ريب از معانى نفسيه حالات مربوط به نفس است حمل كردن آن بر يك امر عقلايى، خلاف ظاهر است. ((392)) سخن شهيد صدر را اگر درست به حساب آوريم، نه تنها تفسيرى كه امام خمينى ارائه كرده فرو مى ريزد كه به صادر شدن دو سخن متفاوت و متهافت از امام خمينى نيز بايد اعتراف كرد زيرا از يك سو درمقابل نايينى همان طور كه گذشت ريب را از معانى نفسى به حساب مى آورد يعنى همان حرفى كه از شهيد صدر نقل كرديم و ازسوى ديگر به وانهادن تفسيرى كه با اين ديدگاه، سازگار است يعنى تفسير اول كه ريب را وجدانى مى گيرد روى مى آورد و به تفسير سوم كه از عقلايى بودن، نه وجدانى بودن، سخن به ميان مى آورد توجه نشان مى دهد.
نقد شهيد صدر را مى توان نقد كرد و درنتيجه نه تفسير سوم فرو مى ريزد و نه امام خمينى تهافت گويى كرده است.
توضيح اين كه مقصود امام خمينى عقلايى بودن ريب نيست تا اشكال شهيد صدر و اشكال تهافت گويى، پيش آيد بلكه مقصود، عقلايى انگاشتن نفى ريب است. براين اساس، روايت دراين مقام است كه بگويد:هرجا عقلا، ريب را نفى كنند تمسك بدان ضرورى است و درمقام اين نيست كه ريب را به معناى غير حقيقى بگيرد. به سخن ديگر، عقلايى بودن، وصف نفى ريب است نه وصف خود ريب. نبايد انگاشت عقلايى انگاشتن نفى ريب، مستلزم عقلايى انگاشتن خود ريب نيست بلكه فرض عقلايى بودن نفى ريب با اين حقيقت كه ريب وجدانى است سازگارى دارد.
اما در مورد چگونگى عقلايى بودن نفى ريب، بايد گفت: عقلا نسبت به دو مقوله اثبات ريب و نفى آن، موضعى متفاوت دارند. در مقام اثبات آن، تسامح نمى كنند يعنى تا وقتى كه يقين وجود دارد بلكه حتى اطمينان در كار است، به وجود ريب حكم نمى كنند و نمى گويند: ريب موجود است در حالى كه درمقام نفى آن، تسامح مى كننديعنى گاه با وجود ريب، آن را نفى مى كنند البته نه هميشه بلكه تنها هنگام اندك وناچيز بودن ريب كه از نظر آنان درحكم عدم است. اين نفى تسامحى ريب مستلزم ناديده گرفتن ظهور واژه ريب در معناى وجدانى آن نيست.
2- حتى با فرض عقلايى انگاشتن ريب نيز نمى توان حجيت را براى شهرت فتوايى از تعليل در مقبوله استفاده كرد زيرا تعليل را هرچند پذيراى تعميم بدانيم،درمقبوله نمى توانيم چتر تعليل را بر سرشهرت فتوايى بگسترانيم از آن جهت كه شهرت فتوايى در زمينه اى كه ماهيت حدسى و استنباط ى دارد شكل مى گيرد و حكم خردمندان به نفى ريب، ناظر به موارد حسى است. به سخن ديگر سخن فتوايى از مصاديق و صغريات آنچه عرفا خالى از ريب است، نيست بلكه عرف، خطا را در شهرت فتوايى روا مى دارد بدان جهت كه ماهيتى حدسى دارد.
((393)) اگر نظريه تلقى توسط آية لله بروجردى ارائه نمى شد، ممكن بود اين اشكال را درست بشماريم، اما بعد از ظهور اين نظريه كه به تفكيك ميان دو فقه تفريعى و فقه غير تفريعى توجه نشان مى دهد نادرست مى نمايد يعنى ديگر نمى توان هر شهرت را رد كرد بلكه شهرت در دايره فقه غير تفريعى را كه برپايه دريافت سينه به سينه نه اجتهاد وحدس شكل گرفته است، درست بايد انگاشت زيرا مشمول آنچه عرفاخالى از ريب است، به شمار مى رود.
@salmanraoofi