إلهی‌ نامه حکایتی از القاءات سبّوحی است که از تحوّلات روحی و تفکّرات عقلی و هیجان قلبی و هیمان شهودی به صورت طایفه‌ای از کلمات قصار به منصّۀ تحبیر و ترصیف ظهور یافته است که مورد توجّه نفوس مستعده شایق به کمال واقع گردیده است. خداوند سبحان همگان را از مَأدبۀ رحمت رحیمیّه‌اش «قرآن کریم» توفیق استفادت عطا فرماید؛ یا أیّها الذین آمنوا إسْتَجیبُوا لله و لِلرَّسول إذا دَعاکُم لِما یُحْییکُم. جمعه۲۲ ع ا سنه ۱۴۱۹ ه ق ۲۶/۴/۱۳۷۷ ه ش. حسن حسن زاده آملی متن الهی نامه الهی، همه از گناه توبه می کنند، و حسن را از خودش توبه ده! الهی، گویند که بُعد، سوز و گداز اوَرَد، حسن را به قرب سوز و گداز ده! الهی، خودت گفته ای (ولا تَیاسُوا مِن رَوحِ الله- یوسف/۸۷)، نا امید چون باشم؟ الهی، انگشتری سلیمانی ام دادی، انگشت سلیمانی ام ده! الهی، سرمایۀ کسبم دادی، توفیق کسبم ده! الهی، اگر ستّارالعیوب نبودی، ما از رسوایی چه می کردیم؟ الهی، من «الله الله» گویم، اگر چه «لا اله الا الله» گویم. الهی، مست تو را حدّ نیست، ولی دیوانه ات سنگ بسیار خورد. حسن مست و دیوانۀ تواست. الهی، ذوق مناجات کجا و شوق کرامات کجا. الهی، اثر و صُنع توام، چگونه به خود نبال. الهی، دو، وجود ندارد و یکی را قُرب و بُعد نَبُوَد. الهی، هر چه بیشتر دانستم نادانتر شدم، بر نادانی ام بیفزا! الهی، دل دادۀ معنا را از لفظ چه خبر و شیفتۀ مسمّا را از اسم چه اثر. الهی، کلمات و کلامت که این قدر دل نشین اند، خودت چونی؟ الهی، اگر از من پرسند کیستی، چه گویم؟ الهی، هر چه بیشتر فکر می کنم دورتر می شوم. الهی، گروهی کوکو گویند و حسن هو هو. الهی،‌ از گفتن «یا» شرم دارم. الهی، داغ دل را نه زبان تواند تقریر کند و نه قلم یارد به تحریر رساند؛ الحمدلله که دلدار به ناگفته و نانوشته اگاه است. الهی، محبت والد به ولد بیش از محبت ولد به والد است، که ان اثر است نه این؛ با این که اعداد است و علیت و معلولیت نیست، پس محبت تو به ما که علّت مطلق مایی تا چه اندازه است؛ (یحِبُّهُم- مائده/۵۴) کجا و (یحِبُّونَهُم- بقره/۱۶۵) کجا؟! الهی، از کودکان چیزها اموختم، لاجرم کودکی پیش گرفتم. الهی، چون است که چشیده ها خاموشند و نچشیده ها در خروش؟ الهی، از شیطانِ جنّ بریدن دشوار نیست، با شیطانِ انس چه باید کرد؟ الهی، خوشدلم که از درد می نالم، که هر دردی را درمان نهاده ای. الهی،‌ در خلقت شیطان که ان همه فواید و مصالح است، در خلقت ملَک چه ها باشد؟ الهی، دیده را به تماشای جمال خیره کرده ای، دل را به دیدار ذوالجمال خیره گردان! الهی، خنک ان کس که وقف تو شد! الهی، شکرت که دولت صبرم دادی تا به مُلْکَت فقرم رساندی. الهی، شکرت که از تقلید رَسْتَم و به تحقیق پیوستم. الهی، تو پاک افریده ای، ما الوده کرده ایم. الهی، پیشانی بر خاک نهادن اسان است، دل از خاک برداشتن دشوار است. الهی، ظاهر ما اگر عنوان باطن ما نباشد، در «یوَمَ تُبْلَی السَّرائر» چه کنیم؟ الهی، شکرت که کورِ بینا و کرِ شنوا و گنگِ گویایم. الهی،‌ درویشانِ بی سر و پایت در کنج خلوت، بی رنجِ پا سیرِ افاقِ عوالم کنند،‌ که دولتمندان را گامی میسّر نیست. الهی،‌ اگر گُلم یا خارم از انِ بوستان یارم. الهی، انسان ضعیف کجا و حمل قولِ ثقیل کجا. الهی، چگونه دعوی بندگی کنم که پرندگان از من می رمند و دَدان رامم نیستند. الهی،‌ گرگ و پلنگ را رام توان کرد، با نَفْسِ‌ سرکش چه باید کرد؟ الهی، چگونه ما را مراقبت نباشد، که تو رقیبی؛ و چگونه ما را محابست نبوَد که تو حسیبی. الهی،‌ حلقۀ گوش من، ان دُرّ ثمینِ «انا بدّک اللازم یا موسی». الهی، علف هرزه را وجین توان کرد،‌ ولی از تخم جرجیر خس نروید. الهی،‌ حقّ محمد و ال محمد بر ما عظیم است؛ «اللهم صلّ علی محمّدٍ وَ ال محمّد!» الهی، نهرْ بحر نگردد، ولی تواند با وی پیوندد و جدولی از او گردد. الهی،‌ چون در تو می نگرم،‌ رعشه بر من مستولی می شود؛‌ پشه با باد صرصر چه کند؟ الهی، دیده از دیدارِ جمال لذّت می برد و دل از لقای ذوالجمال. الهی، انسان را قِسطاس مستقیم افریده ای،‌ افسوس که ما در میزان طغیان کرده ایم. الهی، نعمت ارشادم عطا فرموده ای، توفیق شکر ان را هم مرحمت بفرما! الهی، عروج به ملکوت بدون خروج از ناسوت چگونه میسّر گردد؛ «یا مَن بِیدِهِ مَلَکوتُ کُلِّشیءٍ‌ خُذْ بِیدی.»