الهی، شکرت که فهم بسیار چیزها را به حسن عطا فرموده ای و دهنش را بسته ای.
الهی، شکرت که دی دلیل بر اثبات خالق طلب می کردم و امروز دلیل بر اثبات خلق می خواهم. « کیفَ یُستَدِلّ علیکَ بِما هوَ فی وجودهِ مفتقرٌ الیک.»
الهی، ظاهرم را چون باطن مخلصان گردان و باطنم را چون ظاهر مراعیان!
الهی، در شگفتم که با نادانی اندوهگینم و با دانایی اندوهگین تر.
الهی، شکرت که از انچه در سر دارم اگر از سر گذارم سرِ دارم، و اگر نگذارم سردارم.
الهی، در راهم و به همراه درد و اهم، اهم ده و راهم ده!
الهی، شکرت که حسن تا کنون شاکر و حامد بود و اکنون شکر و حمد شد.
الهی، به قدر معرفتم تو را پرستش می کنم، که به وفق اقتضای عین ثابت، زمین شوره نبود مثل نابت.
الهی، ادمِ شب کور کجا و عبد شکور کجا؟ که شب کور شکور نباشد.
الهی، حسن زاده ادم زاده است، چگونه دعوی بی گناهی کند.
الهی، اگر مُذنب نباشد غفّار کیست، و اگر قبیح نباشد ستّار کیست؟
الهی، همه کار تو را می کنند و حسنت هم بیکار نیست.
الهی، خروس را در شب خروش باشد و حسن خاموش باشد!
الهی، اگر الفاظم نارساست، داستان سنگ تراش و شبان موسی است.
الهی، حسن که از شنیدن یک ندای «التوحیدُ ان تَنسی غیرالله» این همه ابتهاج دارد، ابتهاجِ خاتم گیرندۀ قران چه حد است، و خود ابتهاج تو چون است. الهی، به ابتهاج خودت و به ابتهاج خاتمت، ابتهاج حسن و دیگر نفوس و الهه ات مزید گردان و وعدۀ حق «لَدینا مَزید» ات را در حقّشان اکید فرما!
الهی، می دانم که می دانی، اما چگونه می دانی خودت می دانی. (الا یَعلَمُ مَن خَلَقَ و هُوَ اللطیفُ الخَبیر- ملک/۱۴٫)
الهی، اگر گویم سگ کوی توام، از روی سگ اصحاب کهف شرمنده ام.
الهی، مسّ سگ اصحاب کهف بی طهارت روا نبود، و حسن را طهارت نباشد؟!
الهی، شنیدم که فرمودی: چه کنم با مشتی خاک مگر بیامرزم.
الهی، شکرت که اگر شاهدان اسمانی از حسن باخبر باشند، سهیل اهلا و سهلا گوید، و کفَّ الخَضیب کف بر کف زند، و زهره چنگ در چنگ.
الهی، سعود برزخی ام را اعتلای عقلانی ارتقا ده!
الهی، به وحدتت خلوتم ده و به کثرتت وحدتم!
الهی، اگر من بنده نیستم، تو که مولای من هستی.
الهی، «یا احکمَ الحاکمین و یا میسَرَ کُلَّ اسیر!»
الهی، حکم محکم «کلّ میسرٍ لِما خلق له» بر حسن حاکم است؛ حکم انچه تو فرمایی محض لطف است.
الهی، خوشا به حال کسانی که نه غم بز دارند و نه غم بزغاله!
الهی، از سرّ دل نشینت لب دوختم، و از شرّ اتشینم سوختم.
الهی، انچه از کلام تو نیوشیدم در خروشم، و انچه از جام تو نوشیدم در جوشم، با این همه جوش و خروشم خاموشم، به امید ان که دم به دم نیوشم و نوشم.
الهی، حسن را همین فخر بس که مقام واقعی حلقه به گوشی ابدی، از چون تو سلطان حقیقی سرمدی دارد.
الهی، دلی همدم با اه و انین است، و دلی همچون تنوراتشین است، و دلی چون کورۀ اهنگران
است، و دلی چون قلۀ اتش فشان است؛ وای بر حسن اگر دلش افسرده و سرد چون یخ باشد و
پابند به مبرز و مطبخ!
الهی، در سجده بر شاکلۀ کوه هو هستم، این مصدوق را مصداق (کلُّ یَعمَلُ علی شاکلتِه-اسراء/۸۴) قرار ده!
الهی، از پیمبرانی چیزها اموختم: از حضرت نوح نجی الله: (فَفِرّوا الی الله- ذاریات/۵۰)، و از حضرت یعقوب اسرائیل الله: (انّما اشکوا بَثّی و حُزنی الی الله- یوسف/۸۶٫)
الهی، حسن تویی، و حسن حسن نماست.
الهی، اگر بهشت شیرین است، بهشت افرین شیرین تر است.
الهی، حقیقت حدیث برزخی رؤیایم را که قال رسول الله صل الله علیه و اله و سلم: «معرفه حکمه متن المعارف»، مرزوقم بفرما!
الهی، گاه گاهی می نمایی و می ربایی، نمودنت چه دلنشین است و ربودنت چه شیرین.
الهی، انکه درد دارد اه و ناله دارد، شیرینتر اینکه سفیر صادقت فرمود: «انَّ اه اسمٌ مِن اسماء الله تعالی، و اذا قال المریض: اه: اه، فقد استغاث بالله»، حسن از ملت ابراهیم اوّاب است، اه،اه.
الهی، سفیر کبیرت فرمود: «المؤمنُ مِراهُ المؤمن.» اگر من مؤمنم تو هم مؤمنی، چه اخر حشرم گواه است که (هو الله الذی لا اله الا هو الملک القدّوس السلام المؤمن المهیمن العزیزالجبّار المتکبّر- حشر/۲۳٫)
الهی، من از گدایان سمج، درس گدایی اموختم.
الهی، شکرت که حسنت را سمَت نون وقایه داده ای، که حسن افرین و حسن، وقایۀ یکدیگرند. «سبحانک اللهم انت اهل التقوی»، که فرموده ای: (ان تتّقواالله یجعل لکم فرقانا- انفال/۲۹٫)
الهی، نماینده ات فرمود: «القلبُ حرَمُ الله»؛ حرَمت را حفظ بفرما!
الهی، «لک الحمد»، که حسن را با شاهدان اسمانی اشنا کرده ای و اطلس بی نقش نفسش را قبّۀ زرقاء.
الهی، اگر مردم لذت علم را بدانند، کجا اهل علم را سر اسوده و وقت فراق خواهد بود.