الهی، هر کس به حسن حرفی اموخت، تو از وی راضی باش و او را از وی راضی بدار!
الهی، «یا قابض و یا باسط!» جزر بحر، مد را در پی دارد، و محاق قمر، بدر را، و ادبار فلک و عقل، اقبال را، و قوس نزول، صعود را؛ قلب حسن در قبض است و امیدوار بسط است.
الهی، از قبض شاکی نیستم، که در مصحف عزیزت قبض را بر بسط مقدم داشته ای: (والله یقبض و یبسط و الیه ترجعون- بقره/۲۴۵) فرموده ای، و نمایندگانت در مناجات ها به تاسّی کلامت «یا قابض و یا باسط» گفته اند.
الهی، حسن در قبض، صابر است، که قبض و قضا و جمع و قران با همند، و بسط و قدر و فصل و فرقان با هم. اگر یوم الجمع نباشد یوم الفصلی کدام است؛ و اگر قضا نباشد قدر کدام، و اگر قران نباشد فرقان کدام، و اگر قبض نباشد بسط کدام.
الهی، اگر جز این در، در دیگر است نشان بده!
الهی، کسانی که دیرتر گرفته اند پخته تر و قوی تر شده اند. حسن خام است ولطف انچه تو فرمایی.
الهی، عینم را چون علمش بی عیب و شین بدار!
الهی، تا تو لبیک نگویی، کجا من الهی گویم.
الهی، معنا رساست و ورای این الفاظ نارواست؛ ما را به الفاظ ناروای ما مگیر!
الهی، انکه از مرگ می ترسد از خودش می ترسد.
الهی، شکرت که یک زمینی اسمانی شد.
الهی، بسیار ما اندک است و اندک تو بسیار، و فرموده ای: گرچه بسیار تو بود اندک ز اندکت می دهند بسیارت.
الهی، عارف را به مفتاح بسم الله، مقام «کُن» عطا کنی، که با«کُن» هر چه خواهی کنی کن. با این جاهل بی مقام هر چه خواهی کنی کن که ان کلید دارد و این کلید دارد.
الهی، همۀ الفاظ یونانیان یک سوی و اسم عالم به لفظ قوس موس یک سوی.
الهی، ابلیس رجیم را بلاواسطه خطاب کنی، و انسان کامل را من وراء حجاب، که نه ان ایت قرب است و نه این رایت بُعد.
الهی، شکرت که از افکار رهزن عاصمم بوده ای.
الهی، دل چگونه کالایی است که شکستۀ ان را خریداری و فرموده ای: «پیش دلشکسته ام».
الهی، اگر یک بار دلم را بشکنی، از من چه بشکن بشکنی.
الهی، ان که دنبال درک مقام است، غافل است که مقام در ترک مقام است. حسن را در مقامش مقیم و مستقسم بدار!
الهی، با ستّاری و غفران جزا خواستن کفران است.
الهی، همنشین از همنشین رنگ می گیرد. خوشا انکه با تو همنشین است! (سِبقه الله و مَن احسن من الله سبقه- بقره/۱۳۸)
الهی، از جهنم بُعد و حرمان از درک حقایق، رهاییم ده!
الهی، لذت ترک لذت را در کامم لذیذتر گردان!
الهی، حسنت کودک زبان نفهم بهانه گیر است، با هزار (لن ترانی- اعراف/۱۴۳)، (ارنی-اعراف/۱۴۳)گوست.
الهی، چگونه از عهدۀ شکرت برایم که روزی با کتاب موش و گربۀ عبید زاکان فرحان بودم و امروز به تلاوت ایات قران الرحمن.
الهی، مجاز ما را تبدیل به حقیقت بفرما!
الهی، افتاب گردانه و افتاب پرست عاشق افتاب باشند، و حسن عاشق افتاب افرین نباشد؟
الهی، تو که بی نیاز بی انبازی و به رایگان می بخشی، حسن هم که درویش گدای توست، بخششت را با درویشانت بیش بفرما!
الهی، با همۀ شیرین زبانی و شیرین کاری ام نمی دانم چه کاره ام.
الهی، اصطلاحات انباشته را دانش پنداشته ای. «یا نور السموات و الارض»، قلب ما را مورد مشیّت «العلم نورٌ یقذفه الله فی قلب مَن یشاء» قرار بده!
الهی، اکنده از عبارات اصطلاحی ام، که حجاب معرفت شهودی شده اند. خوشا مطایایی که با قلب بی رنگ، حامل عطایایت شده اند!
الهی، همین قدر فهمیده ام که خداست و دارد خدایی می کند.
الهی، جان به لب رسید تا جام به لب رسید.
الهی، در روزگاری افتاده ایم که سلام ما را جواب ندارد.
الهی، وای بر حسن اگر از تو نترسد و از او بترسند!
الهی، شکرت که به بلای شهرت مبتلا نشده ام.
الهی، حقیقتی که از دانش ترازو به دست امد این است که تو «فصل حقیقی همه ای».
الهی، حسن را در اولاد و احفاد و اثبات و ذراری اش حفظ بفرما!
الهی، موی حسن سفید شد و خوی حسن سفید نشد.
الهی، حسن را با عروس اقلیدس چه کار، با عروس قرانش بدار!
الهی، حسن را با کسانی که همنشین تواند همنشین بفرما!
الهی، حسن را یکرنگ تعلّق «سبقه الله» بسند است و دیگرها بند.
الهی، انکه رسیده است خاموش است، حسن نارسیده در جوش و خروش است.
الهی، انکه در حجاب نیست تنها تویی.
الهی، شکرت که حسن را با کتابت اشنا کرده ای.
الهی، حُجَجَت را حُجُبت قرار داده ای، حسنت را حجاب حُجُبت قرار ده!
الهی، امشب که شب قدر است همه قران به سر می کنند، حسن را توفیق ده که قران به دل کند!
الهی، مایۀ عزّت حسن امده حکم ذوالمنن
هرچه بدو قدر دهد هر چه بر او قضا کند
الهی، رویم را نیکو کردی، خویم را هم نیکو گردان!
الهی، اولیای تو خزف را گوهر شب چراغ می کنند، بلکه سگ را ادم می کنند، حسن هم (کَلبُهم باسط ذراعیه بالوصید- کهف/۱۸)