فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلام دوستان؛کلیپ رابادقت ببینید. اصل ماجرا اینه که شهیدمهدی زین الدین برای شناسایی وارد منطقه دشمن می شود، موقیت را مناسب می‌داند می‌رود نجف وکربلا زیارتی می کند و در برگشت وارد قرارگاه عراقی ها می شود و به سنگر فرماندهی می‌رود، می بیند خلوت است ، چای آماده می‌ریزد و وقتی دارد چای می خورد فرمانده عراقیا خسته وعصبانی میاد داخل سنگر وبه عربی میگه : یک چای بده بخورم ، زین الدین چای می‌ریزد ومی برد ، فرمانده میگه سرباز جدیدی ؟ میگه: نعم سیدی! افسره یک کشیده به زین الدین می زند ویک جمله ای می گوید! زین الدین شناسایی می کند و برمیگردد ، شب عملیات وارد قرارگاه که می شوند مستقیم می رود و فرمانده را اسیر می کند ومی بندند ومیگه فردا که روشن شد بیاریدش جلوی من ، و... بقیه ماجرا که می بینید.... ┅═ 🌿🌸🌿 ═┅