روزی مجنون از روی سجاده شخصی که در حال نماز خواندن بود عبور كرد، آن شخص نمازش را شكست و گفت:
مردک در حال راز و نياز با خدا بودم، بنگر چگونه اين رشته را بريدی.
مجنون لبخندی زد و گفت:
من عاشق دختری هستم و تو را نديدم، تو عاشق خدايی و مرا ديدی؟
@samen_meraj