✨ از کنار صف جماعت رد شدم دیدم حاجے بین توی صف نشسته. رد شدم اما تو صف نرفته برگشتم آمدم رو به رویش نشستم.. دستش را گرفتم و پیشانیش را بوسیدم؛ گرفتم و رفتم. انگار مردم تازه فهمیده بودند که حاج قاسم آمده حرم! از لابه‌لاے صف هاے نماز مے‌آمدند پیش حاجے.. آرام و مهربان مےگفت: «آقایون نیاید! صف نماز رو به هم نزنید.» بعد از نماز آمد کنار ضریح، ایستاده بودم پشت سرش تا بتواند کند وقت رفتن گفت: «آقاے خادم امروز خیلی از ما مراقبت کردے زحمتت زیاد شد.» گفتم: «سردار من برادر دو هستم، شما برادرهاے من هستید.» نگاه ملیحے انداخت و گفت: « شهدا رو رحمت کنه.» چه مےدانستم چند روز بعد خودش هم مےرود قاطے شهدا🙂🌹💠🍃🌷💚🌺•°• 📚منبع: ڪتاب سلیمانے عزیز | | @samen_meraj