بسم رب الشهداء ✍به قلم خانم 🌕 شانزده سالش بود، با اندامی نحیف و اما همتی بلند و غیرتی همچون قاسم بن الحسن "علیهماالسلام" مسئول ثبت نام به دلیل سن و سال و قد و بالای کوچکش، به رزمندگی قبولش نکرد. وقتی به خانه برگشت، آنقدر چهره اش ناراحت و غصه دار بود که مادر متوجه شد و علت را که فهمید، چادر سیاهش را سر کرد و دست حسین را گرفت و رفت دفتر ثبت نام! 🌕 مسئول ثبت نام متعجب شده بود اما پاسخی برای جمله ای که مادر، معترضانه و غیرتمندانه بر سر زبان آورد نداشت؛ وقتی نهیب زده بود که چرا حسین من را قبول نکردید؟ مگر خون پسر من از خون بقیه ی رزمندگان رنگین تر است؟! مادر، طوری بدرقه اش کرد که حتی پیکرش هم برنگشت، آری رجعت ام وهب ها بود این زمانه! 🌕 ساک جبهه اش تنها یادگارش بود که برگشت. یک دفترچه یادداشت درونش بود که درسهای دوران آموزش نظامی را در آن نوشته بود. در بخش آموزش تخریب جمله ای بود که صدر آن برگه یادداشت شده بود: "اولین اشتباه، آخرین اشتباه است." 🌕 این جمله را دلیرانی که در عرصه های نظامی و امنیتی مجاهدند هر روز مشق میکنند، اما دریغ که برخی مسئولین هنوز درنیافته اند که این معبر را دشمن، هر لحظه مین گذاری میکند و بی پروا اشتباه میکنند و آنچنان در اشتباهشان گستاخند و از درِ انکار یا اصرار وارد میشوند و ژست طلبکارانه میگیرند که گاهی انسان به عقل و گوش و چشم خودش هم شک میکند! 🌕 کانال کمیل، محل معراج ابراهیم هادی و شهدایی است که وقتی دانستند برگشتشان غیر ممکن است با لبهای تشنه و به یاد سقای عطشان کربلا باقیمانده ی آب قمقمه هایشان را خالی کردند که از مولایشان سبقت نگیرند و ما هنوز در همراهی ولیّ مان لنگ لنگان، گرفتار شعله ی تردیدهایی هستیم که بی بصیرتیها به جانمان انداخته! 🌑 وااسفا، که در میانه ی غفلت ما و مسئولینمان، شیاطین جن و انس، عروسکهای بزک کرده ی دست آموزشان را به حجله ی شهرمان فرستاده اند که نور شهدا را خاموش کنند، غافل از آنکه شهدا نورشان را از حضرت معبود گرفته اند: "وَاللَّهُ مُتِمُّ نورِهِ وَلَو كَرِهَ الكافِرونَ" 🌷در سالگرد عملیات والفجر مقدماتی، بر شهدای مظلوم فکه درود میفرستیم و یادشان را گرامی میداریم!