کار تـو هـمـه مهر و وفا بود رضا جان پاداش تـو کی زهر جفا بود رضاجان آن لحظه کـه پرپر زدی و آه کشیدی معصومه مظلومه کجا بود رضاجان بر دیدنت آمد چو جوادت زِ مدینه سوز جگرش یا ابتا بود رضا جان تنها نه جگر شمع صفت شد بدنت آب کی قتل تـو آن گونه روا بود رضا جان تـو ناله زدی در وسط حجره و زهرا بالای سرت نوحه سرا بود رضا جان یک چشم تـو در راه بـه دیدار جوادت چشم دگرت کرب و بلا بود رضا جان جان دادی و آسان شدي از زخم زبان ها این زهر برای تـو شفا بود رضا جان از آتش این زهر تن و جان تـو می سوخت اما بـه لبت ذکر خدا بود رضا جان روزی کـه نبودیم دراین عالم خاکی در سینه مـا سوز شـما بود رضا جان از خویش مران میثم افتاده ز پا را عمری دراین خانه گدا بود رضا جان