🌹 مکانیک بود. همه ی درآمدش را غیرمستقیم صرف و خرج خانواده می کرد
پدرش ورشکست شده بود و زندگی مان را به سختی اداره می کرد. جعفر بعضی روزها عمداً رختخوابش را جمع نمی کرد. وقتی بالش را برمیداشتم، مقداری پول زیر آن بود.
🌹شب که به خانه برمی گشت، می گفتم: «جعفر! پول های زیر بالش مال توست؟» می گفت: «مال کسی یه که پیدا کرده».
شب شلوارش را بالای سر پدرش می گذاشت تا او بدون خجالت هرچه پول لازم دارد، بردارد.
🌹هر روز که از مکانیکی می آمد، خواهرش دم در حیاط منتظرش بود تا لباسهای چرب و روغنی او را بگیرد و بشوید. گاهی میگفتم: «من که دارم لباس میشورم، اونا رو هم بده تا بشورم».
- نه! لباس کارم مال فاطمه س.
🌹بعد از شهادت او فاطمه سال ها در سوگش اشک می ریخت. می گفت: «لباساشو که میداد بشورم، میدیدم توی همه ی جیباش پول گذاشته».
"شهید جعفر خیابانی"
✍راوی : مادر شهید
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
Eitaa.com/samenfanos110